part1

137 20 18
                                    

دفتر پلیس~
هم همه و هرج و مرج کل اداره رو گرفته بود.
یه عده ترسیده بودن، یه عده عصبانی بودن، یه عده نمیدونستن دقیق باید چیکار کنن.
همه اینا با اومدن رئیس داخل اتاق کنفرانس تبدیل به سکوت شد.
رئیس:سونگکوان، شروع کن.
سونگکوان:بله رئیس
از جاش بلند شدو رفت پشت سر رئیس ایستاد.
سونگکوان:خب همونطوری که خبرش به همه رسیده ما یه گزارش داشتیم از یه کشتی باربری که عموما محمولش پارچه‌ با کیفیتای متوسط بود که برای بچه‌های یتیم باهاشون لباس میدوختنو میفرستادن به یتیم خونه‌های کل کشور.
با خودکارم بازی میکردمو به ریعکشنای بقیه نگاه میکردم.
سونگکوان:بعد ازینکه تیم تجسس رفتن به اون کشتی دیدن کل بار کشتی اسلحه و مهاته...
_باید همونجا کشتی و بارشو مصادره میکردید!
جونگهان:بعد بابات خبر میاورد که این محموله مال کیه؟!
همه نگاها برگشت سمت من.
جونگهان:چجوری قرار بود بفهمیم کدوم خری قصد کودتا داره؟؟
+حالا چی؟ میدونی چندتا سلاح گرم الان رسیده دست صاحابش؟ حالا قراره چجوری جلوی فاجعه رو بگیریم؟
جونگهان:چیشد فک کردی همین الان راه میوفتن تو شهر مردمو به گلوله ببندن؟
×ما چرا خودمونو قاطی میکنیم؟ ازینجا به بعدش به عهده ارتشه!
دوباره شروع کردن.
هرکی واسه خودش یه نظری میدادو حق به جانب بود.
جونگهان:دو دقیقه دهنا رو ببندید.
همه ساکت و شاکی نگاه من کردن.
پوزخند زدم
جونگهان:واقعا هیچکس کنجکاو نیست بدونه آتیشا از گور کی بلند میشه؟؟؟
انگار همه تازه به این مسئله فک کردن.
جونگهان:رئیس؟؟
رئیس:....
جونگهان:جیهون؟ زنده‌ای؟
تازه به خودش اومد.
رئیس:مافیا!
تنها کسی که لبخند به لبش اومد من بودم.
جونگهان:کدوم احمقی بود گفت ارتشو قاطی کنیم؟
+حالا..حالا باید چیکار کنیم؟
_رئیس؟ اصلا برنامه‌ای دارید؟
جیهون:اره.
سونگکوان:طی جلسه‌ای که داشتیم به این نتیجه رسیدیم فعلا نمیتونیم باهاشون درگیر شیم.
×پس دست رو دست بزاریم؟!
سونگکوان:نه، یکیو میفرستیم بینشون.
+طی سالهای اخیر از بین ۱۰ نیرویی که فرستادیم فقط ۲تاشون زنده موندن که هرجفتشونم بهمون پشت کردن! این امکان نداره!
رئیس:اگه آدم درستیو بفرستیم داره.
×کیه آدم درست؟
رئيس:یون جونگهان!
همه برگشتن سمت من.
خودمم شک کردم درست شنیدم یا نه.
جونگهان:منننننن؟
سونگکوان:تو بهترین گزینه برای‌...
+اون؟ اون بدترینه!!! اون هیچ چیزو تو زندگیش جدی نمیگیره حالا دارید برطرف کردن یه تهدید برای حکومتو میسپارید به اون؟
شروع کردم دادو بیداد.
جونگهان:ای وااااااای شما میخواید منو بکشیییییید. رئیس دگ منو دوس نداریییییی؟ من میترسممممممممم.
دوباره فریاد اعتراض بود که رفت بالا.
×اون از پس این ماموریت برنمیاد!
داشتم ریز ریز میخندیدم.
رئیس:اون بهترینه.
+جونگهان فقط به فکر تفریحو خوش گذرونیه!
رئیس:هیچکدومتون بهش اعتماد ندارید؟
همه:نه.
خندیدم.
سونگکوان:خیله خب، از بین خودتون یه نفر دگ که قابل اعتمادتونه رو باهاش میفرستیم.
بازم همه شروع کردن بحث کردن باهم که من خمیازه کشیدم.
ته این بحثا ورنون انتخاب شد به عنوان بک آپ پلن با من بیاد.
همه از اتاق رفتن جز منو جیهون.
جونگهان:رئیس؟ بدجوری تو فکری.
رئیس:اگه دلت نمیخواد که بری...
جونگهان:مشکلی نیس، حوصلم سر رفته.
رئیس:جونگهان! ورود به مافیا شوخی بردار نیست! با یه اشتباه سر خودتو به باد میدی!!!!
جونگهان:بیخیال منو میشناسی که! نگران نباش.
رئیس:الان باید فک کنیم چجوری بفرستیمتون اونجا.
جونگهان:با جیکیون ارتباط بگیر بگو ورنون رو یه جور ببره من خودم مشکلمو حل میکنم.
رئیس:سرخود عمل نکن!!!
جونگهان:بهم اعتماد کن میتونم.
ازونجا بیرون اومدمو شب با تاکسی رفتم به اون کازینوی معروف.
رفتم داخل.
خب حالا چجوری برم طبقه پایین؟
اول باید پول درارم نه؟
یه دو ساعتی تو این طبقه بازی کردمو کلی پول ازین بچه پولدارای لوس بردم و بالاخره وقتی کسی حواسش نبود با پله رفتم طبقه پایین.
هیچ کس حتی بهم شکم نکرد.
خب رئیس کجایی؟؟
با چشمام تو این تاریکی و دود خالص دنبالش گشتم.
کوشی..کوشی..کوشی؟؟
اوناهاشییییی.
سرخوش رفتم سر میزش نشستم.
جونگهان:میای بازی کنیم؟
(جمله کلیدی و البته اسم داستان*)
÷تا هویتت تائید نشه نمیتونی اینجا بشینی!
جونگهان:مگه اومدم عروسی که هویتم تائید شه؟ اومدم بازی کنم نه؟
به رئیسشون که کنارم با فاصله نشسته بود نگاه کردم که دیدم یه لبخند کوچیک زده بودو داشت به سرتا پام نگاه میکرد.
یه پسر دگ پشت سرش ایستاده بود که اون اشاره کرد جفت بازوهای منو گرفتنو از جام بلندم کردن.

Shall we play?Where stories live. Discover now