part8

66 13 74
                                    

لبامو بوسید.
تعجب کردم.
الان خواست حالمو بگیره؟
پررو ولی عصبی خندیدم.
جونگهان:فک کردی با این چیزا کم میارم؟
رفتم جلوترو لبشو گاز گرفتمو بوسیدم.
جونگهان:من خیلییی گستاخ‌تر از چیزیم که فک کنی!
زبونشو کشید رو لبشو لبخند زد.
جاشوا:تهش معلوم میشه کی روی اون یکیو کم میکنه.
پوزخند زدم.
جونگهان:من که چیزی واسه از دست دادن ندارم، یه زیر گروه سادم..آبروی تو به عنوان لیدر میره.
جاشوا:تو نگران اونش نباش، نگران وقتی باش که داری از خجالت آب میشی.
جونگهان:به همین خیال باش که یه درصد بتونی منو خجالت بدی.
ازش فاصله گرفتم ولی بدنم خیلی بیشتر ازین حرفا درد میکرد.
به روی خودم نیاوردمو وسایلمو جمع کردم، سریع رفتم سمت آسانسور.
روز بعد داشتم با بقیه تمرین میکردم که اومدو شروع کرد با دوکیوم حرف زدن بی توجه به ماها.
منم به روی خودم نیاوردم که دیدمش ولی این دوتا خیلی باهم صمیمین؟
درحال تمرین مسخره بازی دراوردم که همه خندیدنو توجهش بهم جلب شد ولی من پشتمو کرده بودم.
دیدم دوباره دارن با دوکیوم جیک تو جیک حرف میزنن.
اگه همش با همه در گوشی حرف بزنی من چیو به رئیسم راپورت بدم؟!
اه.
بطری آبو برداشتمو شروع کردم سروصدا تولید کردن با تکون دادن یخای توش.
اول تحمل کرد ولی بالاخره صبرش تموم شدو اومد بطریو ازم گرفت.
جاشوا:جونگهان!
پروزمندانه خندیدم.
رفتم پیش بقیه. ازونجایی که تایم استراحتمون بود همه رو جمع کردم دور هم بازی کنیم.
جونگهان:یانگ‌یانگ‌یانگ‌یانگ‌یانگ‌یانگگگگگ
همه خندیدن.
جاشوا:جونگهان!!
برگشتم سمتش که همه دهنشونو بستن‌.
جونگهان:وقت استراحتمونه.
جاشوا:دلیل نمیشه سالنو بزاری رو سرت.
رومو کردم سمت بقیه و خندیدم که همه سعی میکردن با دیدن من خندشون نگیره.
جاشوا:بیا اینجا.
جونگهان:چشم خانوم معلمممم.
از جام بلند شدم که دیدم همه جلو دهنشونو گرفته بودن.
کشیدتم کنار.
جاشوا:داری توجهمو جلب میکنی؟
جونگهان:تو داری هی بهم گیر میدی. من که داشتم بازی میکردم!!!
جاشوا:بازی میکردی یا رو مخ من میرفتی؟
جونگهان:تو واسه چی همه حواست به منه به جا دوکیوم؟!
رومو کردم اونورو.
جاشوا:تمرینت تموم شد بیا اتاقم.
رفتم پیش بقیه.
تمرین که تموم شد رفتم سمت اتاق خودم که یادم افتاد بهم گفته بود برم پیشش پس رامو کج کردم.
سر راه برگه کوچیکی که برای ورنون نوشته بودمو بهش دادم.
اون شانس اورده که رفته پشت سیستم. میتونه کامل آمار همه چیزو دراره و حتی دسترسی به اینترنت داره برعکس منه بدبخت!
رسیدم دم اتاقش، در زدمو رفتم داخل.
جاشوا:هنوز بهت اجازه ورود...
جونگهان:فک کردم دادی.
جاشوا:جدیدا دگ بهم احترامی نمیذاری، خیلی صمیمی شدیم؟
جونگهان:واقعا خستم، اگه مشکل اینه لطفا فردا دعوام کن.
دستمو گذاشتم رو دستگیره در که با شنیدن صداش متوقف شدم.
جاشوا:بهت اجازه ندادم بری!
آه. نه اجازه ورود دارم نه خروج خب چه غلطی بکنم پس؟
جونگهان:اجازه هست برم؟!!!
جاشوا:نه.
شاکی برگشتم سمتش که دیدم با فاصله خیلی کم ازم ایستاده.
این که الان پشت میزش بود..کی انقد بهم نزدیک شد؟
چسبیدم به در تا یه فاصله‌ای بینمون باشه.
جاشوا:امشب برای کار میرم بانگوک. باهام بیا.
جونگهان:من؟!
جاشوا:اوهوم.
جونگهان:مینگیویی، دوکیومی کسیو ببر. اتفاقی بیوفته من اولین نفر در میرم، کمکی قرار نیست بهت بکنما:/
بزار همین الان براش شفاف کنم که بعدا نگه چرا وسط کار در رفتی.
جاشوا:انتظاریم ازت ندارم، به عنوان طعمه میبرمت.
جونگهان:هاع؟ میخوای منو فدا کنی؟؟؟؟ عمرا نمیااااام...رئیسس...
جاشوا:دهن..بسته!
انگشت اشارشو گذاشت رو لبام.
جونگهان:تو میخوای منو بکشی من نمیام-_-
جاشوا:چاره‌ای جز اطاعت نداری! حالام وسایلتو جمع کنو ساعت ۸ سوار ماشین شو!
با اخم نگاش کردم که ازم فاصله گرفتو رفت نشست رو صندلیش.
آیش!
بزنم شلو پلش کنما!
دست از پا درازتر رفتم اتاقم.
هنوز ساعت ۸ نشده بود که رسیدم دم ماشینا.
جونگهان:عه توعم هستی؟
دوکیوم:اینو من باید ازت بپرسم.
جونگهان:متاسفانه
ادا گریه کردن دراوردم که خندید.
دوکیوم:نگران نباش نمیزارم بمیری.
جونگهان:اره بابا قطع شدن دستو پا که مردن نیست هان؟
دوباره خندید.
دوکیوم:نه نه، صحیح و سالم برت میگردونیم. برای ماموریتای دگعم به طعمه نیاز داریم. کی بهتر از تو؟
بهش نگاه کردم.
جونگهان:تلاشت خوب بودا ولی هنوز دلم نمیخواد بیام!
جاشوا:چه بد که به خواست تو نیس!
از پشت سرم گفت.
بدون اینکه ببینتم چشم غره رفتم.
کل اعضای تیم بودن.
همچین صدام کرد برم دفترش گفتم فقط منو داره میبره!
خواستم مثه بقیه برم سوار ون بشم که از پشت یقه لباسمو گرفت.
جاشوا:تو با من میای.
جونگهان:عهههه میخوام با دوستام بیااااام.
منو کشیدو برد سوار ماشین کرد.
این دفعه راننده داشت درنتیجه هردو نشستیم صندلی عقب.
جونگهان:کمککککک این منو دزدیدههههههههه. من نمیخوام با این برمممممم.
جاشوا:کی قراره به دادت برسه؟
جونگهان:اممم اقای راننده=)
جاشوا:راننده جز رانندگی کار دیگه‌ای بکنه جفت دستاشو میشکنم.
بهش نگاه کردم.
جونگهان:کمککککککک
کلافه ازم رو گرفتو به بیرون از پنجره نگاه کرد.
انقد دادو بیداد کردم که تا فرودگاه با دستش دهنمو گرفتو هرچی گازش گرفتم، زبونمو زدم به کف دستش یا هر غلط دیگه‌ای که کردم دستشو بر نداشت.
رسیدیم فرودگاه.
جاشوا:یه کلام دیگه ازت بشنوم با چسب دهنتو میبندم!
جونگهان:هههههه
تو روش بهش خندیدم.
جونگهان:فک کردم صبور‌تر از...
برگشت سمتم که دهنم بستمو زیپشو کشیدم، کلیدشم گذاشتم تو جیب اون.
هردو از ماشین پیاده شدیم.
خواستم برم پیش دوکیومو بقیه که لباسمو کشیدو خوردم بهش.
شاکی نگاش کردم.
جاشوا:خیلی سخته مسیر مستقیمو بری؟! راه بیوفت!!!
زوری منو کشید برد.
پرام ریخت وقتی دیدم کل هواپیما برای ماعه!
من تاحالاتو زندگیم فرست کلس سوار نشده بودم چه برسه به هواپیمای شخصی!!
ااااااا. چقد متفاوته، جدن آدمایی مثه اینا تاحالا یه بارم به سقوط هواپیما فکر کردن؟ نه!
تو همچین هواپیمای لوکسی بشینی بعد به سقوط فک کنی؟؟
منو نشوند سمت پنجره خودشم نشست کنارمو مجبورم کرد کمربندمو ببندم بلکه دگ وول نخورم اما به محض اینکه کمربندمو بستم برگشتم سمت ردیف پشتیمون که دوکیومو دینو بودن.
شروع کردم یه بند واسشون حرف زدنو اونام با تمام وجود به چرتو پرتام گوش میدادنو میخندیدن و این برج زهرمارم دگ بم گیر نداد که ساکت شمو درست بشینم تا زمانی که مهماندار اومد.
صاف سر جام نشستم اونم داشت روزنامه میخوند.
چقد حوصله سربری!!
تا هواپیما شروع به حرکت کرد یه دادی زدم که همه خوابشون پرید بعدم پیش خودم خندیدم ولی با دیدن قیافه شاکیش دهنمو بستم.
جونگهان:چیه خب میترسم!
______
قشنگام اول از همه ببخشید به کامنتا جواب ندادم چون واتپد نمیزاره:)
نمیدونم مشکلش چیه و این الان چهارمین باریه ک این پارتو میزارم نمیدونم بهتون نشونش میده یا نه ولی باز اذیتاش داره شروع میشه.
با این حال اولین روز بهارتون مبارک باشه✨️😍
امیدوارم سال فوق العاده‌ای براتون باشه درکنار کسانی که واقعا دوسشون دارید چه خانواده چه دوستا چه آیدلا🤌😌
خیلی مراقب خودتون باشید و کلی انرژی مثبت بفرستید که سال خیلیییییییییی خوبی بشه براتون.
مرسی که تا الان کنارم بودید منم همه جوره کنارتون هستمو کلی کلی دوستتون دارم.
Happy New Year 🎉

Shall we play?Where stories live. Discover now