part4

66 14 57
                                    

جونگهان:ولی چه آبرو ریزیی که تفنگت الان دست منه!
تفنگشو با انگشتم چرخوندم.
یه پسره که موهای کوتاهه بلوند داشت خندید.
پسره:اگه به درد گروه من میخورد حتما انتخابش میکردم. پتانسیلش زیاده و به نظر میاد زود یاد میگیره‌ها.
به اون عوضی نگاه کرد.
پسره:جاشوا، چرا انقد سخت میگیری بهش؟
عه خارجیه این مضخرف؟
جاشوا:اون فقط یه از خود راضیه که هیچ هنر خاصی نداره!
پسره اومد پشت سرم ایستادو جفت دستاشو گذاشت رو شونه‌هام.
پسره:به نظر من هم استعداد داره هم قیافه. خوراک طعمه بودنه. نه رئیس؟
طعمه؟ میخواید منو بندازید تو دهن شیر نه؟
جاشوا:طعمه یه بار مصرفه. به ماموریت دوم نمیرسه.
پسره:اون توی تیراندازی خوبه! از پس خودش برمیاد قطعا.
یه فشار ریز به شونم اورد.
اون چرا داره ازم طرفداری میکنه؟
پسره:مینگهائو نظر تو چیه؟
یکی از اون پسرایی که کنار رئیس ایستاده بود تو جاش تکون خورد.
مینگهائو:به نظرم..اگه جاشوا انقد جبهه‌ نگیره نیروی خوبی میشه.
این پسره که پشت سر من بود خندیدو دستشو انداخت دور گردنم.
پسره:راس میگه، جاشوا خودت باید تعلیمش بدی. به گروه تو بیشتر از همه میخوره.
جاشوا:عمرا-_-
روشو کرد اونور.
خندیدم.
جونگهان:میترسی؟
یهو با اخم نگام کرد.
جونگهان:نگرانی که ازت بهتر باشم؟
فک میکردم خیلی عاقل‌تر ازین حرفا باشه ولی با یکم بیشتر ادامه دادنم تونستم تحریکش کنم و سر لج و لجبازی قبول کرد که من تو تیمش باشم.
و زیر لب گفت که آدمم میکنه.
پسره:ازونجایی که بین جدیدا ۳۰ نفرو انتخاب کردیم تو خوابگاه دگ جا نیست. من میبرمش اتاق خودم هوم؟
رئیس:مشکلی نیست. همگی برید سر کارتون.
جاشوا اومد سمتمو تفنگشو از دستم کشیدو رفت.
همه پخش شدنو رفتن.
پسره:اسمم هوشیه.
بهش دست دادم.
جونگهان:منم...
هوشی:میشناسمت=)
جونگهان:معروفم پس
خندید
هوشی:بدجور. بیا بریم اتاق جدیدتو نشونت بدم رومیی(هم اتاقی).
باهاش رفتم سمت یه ساختمون دگ که خیلی بهتر از قبلی بود.
هوشی:کدوم سمت تختو میخوای؟
هنگ بهش نگاه کردم.
هوشی:جدن که فک نکردی قراره دوتا تخت اینجا باشه؟
خندید.
هوشی:نترس من علاقه‌ای به پسرا ندارم.
جونگهان:ولی من دارم.
این دفعه اون هنگ کرد که من خندیدم.
هوشی:واوو اسکلم کردی؟
خندید.
هوشی:باحال بود.
زد پشتم.
هوشی:میدونستم هم اتاقی باحالی میشی. میگم وسایلتو بیارن.
سرمو تکون دادم.
من رفتم حموم اونم از اتاق رفت.
برگشتم که دیدم وسایلمو اوردن.
لباسای تمیز پوشیدمو دراز کشیدم روی تخت.
جونگهان:آه بالاخره یه تخت نرم..
_خیلی بهش عادت نکن.
جونگهان:جیییییییغ
از تخت افتادم پایینو سریع برگشتم سمت صدا.
جونگهان:تو اینجا چیکار میکنی؟
جاشوا:باید از تو اجازه بگیرم؟
جونگهان:نکنه تو حموم داشتی دیدم میزدی؟!
جاشوا:تچ، به چه درد میخوری تو؟
جونگهان:فلن که تو بی اجازه اومدی اتاقم.
جاشوا:چه زود صاحاب شدی.
شونه بالا انداختم.
جاشوا:فردا ۷صبح ساختمون باش.
جونگهان:اگه میخوای کتکم بزنی همینجا انجامش بده.
رفت سمت در.
جاشوا:دماغتو بگیرن جونت در میره، کتک زدنت به چه درد میخوره؟!
گفتو رفت.
اه اه اه اه.
قاشق نشسته!
هوشی اومد داخلو منو رو زمین دید.
هوشی:صندلی هستا:/
پاشودم نشستم رو تخت.
جونگهان:مشکل اون احمق با من چیه؟
یهو تیشرتشو دراورد.
هوشی:خدا میدونه کی و کجا چیکار کردی که انقد باهات چپ افتاده.
باید حالشو بگیرم یعنی؟
هوشی:راستی فکرشو نکن باهاش چپ بیوفتی.
بهش نگاه کردم.
هوشی:اون معاون رئیسه به راحتی میتونه زندگیو برات جهنم کنه.
جونگهان:اون معاونه؟
سرشو تکون داد.
جونگهان:تو کیی؟
هوشی:سرگروه.
جونگهان:اووو
هوشی:احتمالا خیلی از وضعیت اینجا خبر نداری بزار روشنت کنم. من، مینگیو که تا الان زیر دستش تعلیم دیدی، مینگهائو که کنار رئیس وایساده بود، وونو که امروز نبودو رفته بود انبار و جاشوا هممون سرگروهیم ولی گروهامون کاملا باهم متفاوته. هرکی مسئول یه بخشیه و کارمون عموما بهم مربوط نیست مگر اینکه ماموریتی بهمون بخوره تا باهم همکاری کنیم.
جونگهان:یه پسر دیگه ام کنار رئیس بود اون کیه؟
هوشی:جونهی، اون همیشه کنار مینگهائوعه باهم کار میکنن.
جونگهان:کارشون چیه؟
هوشی:هکرن. تمام کارای اینجوری مال گروه اوناس. مینگیو گروه ضربته. کلا ماموریتایی که نیاز به زور بازو باشه مال اونو گروهشه.
جونگهان:دقیقا واسه چی منو فرستاده بودن اونجا؟!-_-
خندید.
هوشی:همینو بگو.
جونگهان:میگفتی.
هوشی:وونو که امروز نبود مغز متفکره، بیشتر نقشه‌ها و ایده‌ها برای اونه.
جونگهان:تو چی؟
هوشی:من مسئول حمل و نقل و انبارداریم.
جونگهان:اون عوضیه چی؟
هوشی خندید.
هوشی:معاونه. تمام کارای ما زیر نظر اونه، حسابدار هم هست، ولی مهم ترین وظیفش محافظت از رئیسه که به عهده اون و گروهشه. یه جورایی مهم ترین عضوه بین ماها.
تچچچ!
هوشی:ولی نگران نباش حتی حالا که رفتی تو گروهشم زیاد نمیبینیش. انقد همیشه سرش شلوغه که به شام گروهی هم نمیرسه. با خیال راحت به زندگیت برس.
دراز کشید.
جونگهان:یکم از نقشه اینجا بم بگو من هردفعه گم میشم.
هوشی:خیلی سخت نیست. اینجا یه زمین مستطیل شکله که توی هر راسش یه ساختمونه، کنار در ورودی سالن تمرینه زیرگروهاس. اونور خوابگاهشونه جایی که تو بودی. اینجا که ما هستیم ساختمون ما سرگروهاس که بالاترین طبقه برای جاشوا، بعدش مینگهائو، وونو، من و مینگیوعه.
جونگهان:طبقات پایین تر چی؟
هوشی:طبقات پایینتر سالن غذاخوریه که جلساتمونم اونجا برگزار میشه جایی که همه دور همیم و طبقه اول و زیرزمینم سالن تمرین ماهاس.
سرمو تکون دادم.
هوشی:اونور حیاطم یه خونه هست که پایگاه مینگهائو و گروهشه، اونجا اینترنت فوق العادس واسه فیلم دانلود کردن*-* و در آخرم که یه خونه ویلایی وسط این مستطيل هست که برای رئیسه. هرکسی پاش به اونجا نمیرسه حتی خود ماها...
واوو شاید تازه بعد از دوماه بتونم یه خبرایی برای جیهون و سونگکوان بفرستم!
بابت اطلاعاتی که داد ازش تشکر کردم.
هوشی:راستی اذیت نمیشی موهات انقد بلند شده.
جونگهان:این مدت نتونستم کوتاهش کنم الانم بهش عادت کردم.
هوشی:یه دونه کش مو دارم خواستی برش دار به کار تو میاد نه من.
سر تکون دادم.
جونگهان:راستی اون پسره..
هوشی:یااااا میخوای بدتر باهات لج کنه؟
جونگهان:خب چی صداش کنم.
هوشی:اصولا مارو لیدر صدا میکنن ولی به اون... هم لیدر میگن هم معاون هرکدوم که خواستی صداش کن.
تچ. حتی افتخار نمیدم اسمشو به زبون بیارم!
جونگهان:همون، بهم گفت فردا ۷صبح ساختمون باشم. منظورش کجا بود؟
هوشی:ساختمون اصلی، پیش رئیس.
فکم باز موند.
جونگهان:مگه نگفتی حتی شماهام به زور مسیرتون اونور میوفته؟
هوشی:ماها با تو فرق داریم!!! تو الان زیرگروه معاونی اگه کنار رئیس نباشی کجا باشی؟؟؟
واوو به همین زودی رفتم دم گوش رئیس مافیا؟
ایول به خودم.
هوشی:نگران نباش فردا چون روز اولته باهات میام که گم نشی.
جونگهان:واسه چی هوامو داری؟
هوشی:چون میخوام باهات دوست شم.
چرا جوابش انقد صادقانه بود؟
جونگهان:چرا؟
هوشی:اخه حس میکنم خیلی شباهت داریم. انگار خیلی ساله میشناسمت.
خندیدم.
همینم کم مونده با شماها صمیمی شم!!

Shall we play?Where stories live. Discover now