جونگهان:ایدی کارتمو بالا تحویل گرفتن چیزی ندارم بهتون بدم:/
رئیس:ولش کنید. اومده فقط بازی کنه دگ.
برگشتم سمت اون دوتا بادیگاردی که دستامو گرفته بودنو تو روشون خندیدم.
بعدم نشستم سر جام.
رئیس:خب چقدر میزاری وسط؟
یه دونه کوپن گذاشتم وسط.
×داری رئیسو مسخره میکنی؟
جونگهان:نه، مگه نیومدیم شرط بندی؟
به رئیسشون نگاه کردم.
جونگهان:اگه بتونی اینو ازم بگیری هرچی دارمو میدم بهت.
با ابروهای بالا رفته نگام کرد.
جونگهان:همه آدمات دورمونن امکان نداره بتونم بپیچونم که.
به پسر پشت سرش نگاه کرد.
جونگهان:من سر هرچی دارم باهات شرط بستم پس توعم باید همینکارو کنی.
یهو بهم نگاه کرد.
جونگهان:اومدیم خوش بگذرونیم دگ؟
خندیدو بی فکر کل کوپناشو ریخت وسط که دیدم پسری که پشت سرش بود داشت از شک و عصبانیت منفجر میشد.
شروع کردیم بازی کردن که باختمو همه چیزمو بهش دادم.
رئیس:همین؟ اینهمه راه برای باختن اومدی؟
جونگهان:نه صبر کن.
پاشودم رفتم با چندنفر دگ بازی کردمو یه کوپن دگ برنده شدمو برگشتم پیشش و گذاشتم وسط که اونم باز همینکارو کرد.
چندبار این تکرار شدو هر دفعه باختم بهش.
رئیس:تا کی میخوای تکرارش کنی؟
جونگهان:بردو باخت ازت برام مهم نیست. چیزی که برام مهمه تواناییم تو بردو باخته.
رئيس:منظورت چیه؟
جونگهان:دیدی که اراده کنم بازیو میبرم. پس اینکه الان برنده نمیشم بخاطر اینه که نمیخوام برنده شم.
رئیس:واسه چی نمیخوای؟! پول دوست نداری؟
جونگهان:دارم، ولی اگه همه پولاتو ببرم چند درصد احتمال میدی پسر پشت سرت با چندتا گلوله کارمو تموم نکنه؟
خندیدم.
جونگهان:در حال حاضر فقط دارم از بازی کردن لذت میبرم. مگه احمقم به برنده شدن فک کنم؟
لبخند زد.
رئیس:تو باهوشی. شغلت چیه؟ واسه کجا کار میکنی؟
جونگهان:شغل؟ من یه علافم:/ روزا میخوابم شبام میام اینجا خوش میگذرونم.
رئیس:تا حالا اینورا ندیده بودمت.
جونگهان:امشب چون مامور کنار در نبود اومدم این طبقه وگرنه که رام نمیدادن.
پسری که پشتش بود با اخم نگام کرد.
پسره:تو بی اجازه اومدی!
جونگهان:نه من بی اجازه نیومدم فقط کسی نبود که ازش اجازه بگیرم!
به رئیسشون نگاه کردم.
از جام بلند شدم.
جونگهان:خب دگ شب خوش.
رئیس:بازم میای اینجا؟
جونگهان:فک نمیکنم.
رئیس:چرا؟
جونگهان:چون اونی که پشت سرت ایستاده همین الانم راپورتمو داده اون نگهبانام دارن میان سراغم.
نگهبانا اومدن جلوم ایستادن.
رئیس:دنبال کار میگردی؟
جونگهان:فلن دنبال راه فرار میگردم.
خندیدم.
رئیس:بیا با من کار کن. حقوق و جای خواب بهت میدم.
جونگهان:چرا باید به یه غریبه اعتماد کنم؟ از کجا معلوم نخوای بدزدیم و بفروشیم؟
پسری که پست سرش بود: تو به چه درد کی میخوری آخه؟!
ادای گریه کردن دراوردمو توجه همه رو به خودم جلب کردم.
جونگهان:آخ دلم شکست.
رو زانوهام فرود اومدمو دستمو گذاشتم رو قلبم که رئیسشون اومد جلوم.
رئیس:بیا باهام کار کن. تو آدم به درد بخوری هستی.
جونگهان:من ازون میترسم!
به پسری که پشت سرش بود اشاره کردم.
اون پسر عملا یه تهدید برای من و هویتمه.
اون اصلا ازم خوشش نیومده و بهم اعتماد نداره. باید مطمئن شم منو ازون دور میکنه.
رئیس:دگ نمیبینیش.
سرمو انداختم پایینو لبخند زدم.
سرمو اوردم بالا و یهو دست این رئیس لعنتی مافیا رو گرفتم که شکه شد و از جام بلند شدم.
جونگهان:قبوله.
یه لبخند دندون نما زدم.
رئیس:فردا ساعت۱۰ بیا به کارخونه متروکه نوشابه.
گفتو رفت.
بیخیال به این راحتی قراره رام بدی تو مافیا؟
رفتم خونه و همه حواسمو جمع کردم چون احتمالا زیر نظرم دارن دگ.
روز بعدش ساعت ۱۰شب رفتم به همون کارخونه.
دیدم چند نفر نشسته بودن دور هم و آتیش روشن کرده بودن.
÷هوی هوی هوی تو دگ کدوم خریی؟
جونگهان:زیباترین خری که چشم به جهان گشوده*-*
پاشودن اومدن سمتم با چاشو و تفنگ.
من دنبال درگیری و دردسر نیستمااا.
شروع کردم دادو بیداد.
جونگهان:هییییین اون تفنگ واقعیه؟ ای وااااییییییی کمکککککک اینا میخوان منو بکشنننننن.
+دهنتو ببندددد.
_واه چقد سرو صدا داره-_-
جونگهان:خب اول اونا رو ازم دور کنیدددد توروخداااا
زانو زدم رو زمینو ادا گریه کردن دراوردم.
جونگهان:توروخدا منو نکشییین جون مادرتونننن.
÷بسههههه کی خواست تو رو بکشه آخه؟!
جونگهان:عه؟ مرسی=)
×اینورا ندیدمت.
جونگهان:منم اینورا ندیده بودمتون:/
+مگه تازه وارده نیستی؟
هممممم؟
جونگهان:چرا من جدیدم.
=پس چی میگی-_-
خندیدم.
+آه یه بدبخت دیگه ام به این جمع اظافه شد.
با منه؟
_پسر جون! تا فرصت داری دمتو بزار رو کولتو برو. اینجا واسه گربههای ترسویی مثه تو مناسب نیس.
جونگهان:اوااااا؟ مگه اینجا چیکار میکنین؟ من اومدم دنبال کار.
×کار؟ اومدی تو دل مافیا احمق!
جونگهان:مافیا؟ مگه تو ایتالیاییم؟
شروع کردم مسخره کردنشون که قاطی کردن.
_آه چه احمقایی مثه تو اومدنو خبر مرگشون به خانوادههاشون رسیده...
+البته اگه از قبل خانوادشونو نکشته باشن!
جونگهان:ها؟ من که خانواده ندارم:/
×نداری؟
جونگهان:نه من یتیمم:/
=حالا هرچی یکیو داری که بزرگت کرده باشه دگ.
جونگهان:اره یتیم خونه:/
_....یکی اون بیرون هست که منتظرت باشه دگ؟
جونگهان:آره بابا، صاحب خونه.
÷یکی هست وقتی مردی جنازتو خاک کنه!
جونگهان:شهرداری!
همه:....
=دقیقا اون بیرون چه غلطی میکردی؟
جونگهان:اکسیژن هدر میدادم:/
_چیشد پات به اینجا باز شد.
جونگهان:وسط قمار دوست پیدا کردم اونم بهم پیشنهاد کار داد.
+دوست پیدا کردی؟ اونم تو مافیا؟
جونگهان:اره=)
×اوووو این احمق تر ازین حرفاس. شرط میبندم روز دوم کشته میشی:/
+یا از شدت سنگینی تعلیمات در میری.
جونگهان:اگه شماها هنوز زنده ایدو در نرفتید من چرا برم؟
پوزخند زدن.
=خود ظریفتو با ما مقایسه میکنی؟!
به خودم نگاه کردم.
جونگهان:..اره:/
÷مام کم به فرار فکر نکردیم.
جونگهان:از فکر تا عمل خیلیییی راهه.
×فرار به این آسونیام نیس.
جونگهان:نبایدم باشه:/ احتمالا کلی اطلاعات دارید.
_دقیقا، با فروختن این اطلاعات میشه کلی سود کرد.
جونگهان:آره ها ولی فک نمیکنم اون دنیا پول زیادی به کارتون بیادا:/
=آدم مناسبش هست. خودت چی؟ اطلاعات نمیخوای؟ اگه پول خوبی بدی همینجا بهت اطلاعات میدمو تا دیر نشده فلنگو ببندی.
جونگهان:اطلاعات؟ درباره چی؟
÷هرچی، رئیس، محمولهها، پروژهها.
جونگهان:آهااااا
زدم زیر خنده.
جونگهان:رئییییییس بیا بیرون.
همه تعجب کردن.
جونگهان:حداقل میخواید امتحانم کنید بازیگرای بهتری بیارید. بم برخورداااا. آهای رئییییس، پسر سیاه پوووش.آخ...
با ضربهای که پشت سرم خوردم بیهوش شدم.
YOU ARE READING
Shall we play?
Fanfiction"میای بازی کنیم؟" ژانر:مافیا، پلیسی "رئیس:خب چقدر میزاری وسط؟ یه دونه کوپن گذاشتم وسط. ×داری رئیسو مسخره میکنی؟ جونگهان:نه، مگه نیومدیم شرط بندی؟ به رئیسشون نگاه کردم. جونگهان:اگه بتونی اینو ازم بگیری هرچی دارمو میدم بهت. " بعد از troublemaker من...