part2

85 15 40
                                    

جونگهان:ایدی کارتمو بالا تحویل گرفتن چیزی ندارم بهتون بدم:/
رئیس:ولش کنید. اومده فقط بازی کنه دگ.
برگشتم سمت اون دوتا بادیگاردی که دستامو گرفته بودنو تو روشون خندیدم.
بعدم نشستم سر جام.
رئیس:خب چقدر میزاری وسط؟
یه دونه کوپن گذاشتم وسط.
×داری رئیسو مسخره میکنی؟
جونگهان:نه، مگه نیومدیم شرط بندی؟
به رئیسشون نگاه کردم.
جونگهان:اگه بتونی اینو ازم بگیری هرچی دارمو میدم بهت.
با ابروهای بالا رفته نگام کرد.
جونگهان:همه آدمات دورمونن امکان نداره بتونم بپیچونم که.
به پسر پشت سرش نگاه کرد.
جونگهان:من سر هرچی دارم باهات شرط بستم پس توعم باید همینکارو کنی.
یهو بهم نگاه کرد.
جونگهان:اومدیم خوش بگذرونیم دگ؟
خندیدو بی فکر کل کوپناشو ریخت وسط که دیدم پسری که پشت سرش بود داشت از شک و عصبانیت منفجر میشد.
شروع کردیم بازی کردن که باختمو همه چیزمو بهش دادم.
رئیس:همین؟ اینهمه راه برای باختن اومدی؟
جونگهان:نه صبر کن.
پاشودم رفتم با چندنفر دگ بازی کردمو یه کوپن دگ برنده شدمو برگشتم پیشش و گذاشتم وسط که اونم باز همینکارو کرد.
چندبار این تکرار شدو هر دفعه باختم بهش.
رئیس:تا کی میخوای تکرارش کنی؟
جونگهان:بردو باخت ازت برام مهم نیست. چیزی که برام مهمه تواناییم تو بردو باخته.
رئيس:منظورت چیه؟
جونگهان:دیدی که اراده کنم بازیو میبرم. پس اینکه الان برنده نمیشم بخاطر اینه که نمیخوام برنده شم.
رئیس:واسه چی نمیخوای؟! پول دوست نداری؟
جونگهان:دارم، ولی اگه همه پولاتو ببرم چند درصد احتمال میدی پسر پشت سرت با چندتا گلوله کارمو تموم نکنه؟
خندیدم.
جونگهان:در حال حاضر فقط دارم از بازی کردن لذت میبرم. مگه احمقم به برنده شدن فک کنم؟
لبخند زد.
رئیس:تو باهوشی. شغلت چیه؟ واسه کجا کار میکنی؟
جونگهان:شغل؟ من یه علافم:/ روزا میخوابم شبام میام اینجا خوش میگذرونم.
رئیس:تا حالا اینورا ندیده بودمت.
جونگهان:امشب چون مامور کنار در نبود اومدم این طبقه وگرنه که رام نمیدادن.
پسری که پشتش بود با اخم نگام کرد.
پسره:تو بی اجازه اومدی!
جونگهان:نه من بی اجازه نیومدم فقط کسی نبود که ازش اجازه بگیرم!
به رئیسشون نگاه کردم.
از جام بلند شدم.
جونگهان:خب دگ شب خوش.
رئیس:بازم میای اینجا؟
جونگهان:فک نمیکنم.
رئیس:چرا؟
جونگهان:چون اونی که پشت سرت ایستاده همین الانم راپورتمو داده اون نگهبانام دارن میان سراغم.
نگهبانا اومدن جلوم ایستادن.
رئیس:دنبال کار میگردی؟
جونگهان:فلن دنبال راه فرار میگردم.
خندیدم.
رئیس:بیا با من کار کن. حقوق و جای خواب بهت میدم.
جونگهان:چرا باید به یه غریبه اعتماد کنم؟ از کجا معلوم نخوای بدزدیم و بفروشیم؟
پسری که پست سرش بود: تو به چه درد کی میخوری آخه؟!
ادای گریه کردن دراوردمو توجه همه رو به خودم جلب کردم.
جونگهان:آخ دلم شکست.
رو زانوهام فرود اومدمو دستمو گذاشتم رو قلبم که رئیسشون اومد جلوم.
رئیس:بیا باهام کار کن. تو آدم به درد بخوری هستی.
جونگهان:من ازون میترسم!
به پسری که پشت سرش بود اشاره کردم.
اون پسر عملا یه تهدید برای من و هویتمه.
اون اصلا ازم خوشش نیومده و بهم اعتماد نداره. باید مطمئن شم منو ازون دور میکنه.
رئیس:دگ نمیبینیش.
سرمو انداختم پایینو لبخند زدم.
سرمو اوردم بالا و یهو دست این رئیس لعنتی مافیا رو گرفتم که شکه شد و از جام بلند شدم.
جونگهان:قبوله.
یه لبخند دندون نما زدم.
رئیس:فردا ساعت۱۰ بیا به کارخونه متروکه نوشابه.
گفتو رفت.
بیخیال به این راحتی قراره رام بدی تو مافیا؟
رفتم خونه و همه حواسمو جمع کردم چون احتمالا زیر نظرم دارن دگ.
روز بعدش ساعت ۱۰شب رفتم به همون کارخونه.
دیدم چند نفر نشسته بودن دور هم و آتیش روشن کرده بودن.
÷هوی هوی هوی تو دگ کدوم خریی؟
جونگهان:زیباترین خری که چشم به جهان گشوده*-*
پاشودن اومدن سمتم با چاشو و تفنگ.
من دنبال درگیری و دردسر نیستمااا.
شروع کردم دادو بیداد.
جونگهان:هییییین اون تفنگ واقعیه؟ ای وااااییییییی کمکککککک اینا میخوان منو بکشنننننن.
+دهنتو ببندددد.
_واه چقد سرو صدا داره-_-
جونگهان:خب اول اونا رو ازم دور کنیدددد توروخداااا
زانو زدم رو زمینو ادا گریه کردن دراوردم.
جونگهان:توروخدا منو نکشییین جون مادرتونننن.
÷بسههههه کی خواست تو رو بکشه آخه؟!
جونگهان:عه؟ مرسی=)
×اینورا ندیدمت.
جونگهان:منم اینورا ندیده بودمتون:/
+مگه تازه وارده نیستی؟
هممممم؟
جونگهان:چرا من جدیدم.
=پس چی میگی-_-
خندیدم.
+آه یه بدبخت دیگه ام به این جمع اظافه شد.
با منه؟
_پسر جون! تا فرصت داری دمتو بزار رو کولتو برو. اینجا واسه گربه‌های ترسویی مثه تو مناسب نیس.
جونگهان:اوااااا؟ مگه اینجا چیکار میکنین؟ من اومدم دنبال کار.
×کار؟ اومدی تو دل مافیا احمق!
جونگهان:مافیا؟ مگه تو ایتالیاییم؟
شروع کردم مسخره کردنشون که قاطی کردن.
_آه چه احمقایی مثه تو اومدنو خبر مرگشون به خانواده‌هاشون رسیده...
+البته اگه از قبل خانوادشونو نکشته باشن!
جونگهان:ها؟ من که خانواده ندارم:/
×نداری؟
جونگهان:نه من یتیمم:/
=حالا هرچی یکیو داری که بزرگت کرده باشه دگ.
جونگهان:اره یتیم خونه:/
_....یکی اون بیرون هست که منتظرت باشه دگ؟
جونگهان:آره بابا، صاحب خونه.
÷یکی هست وقتی مردی جنازتو خاک کنه!
جونگهان:شهرداری!
همه:....
=دقیقا اون بیرون چه غلطی میکردی؟
جونگهان:اکسیژن هدر میدادم:/
_چیشد پات به اینجا باز شد.
جونگهان:وسط قمار دوست پیدا کردم اونم بهم پیشنهاد کار داد.
+دوست پیدا کردی؟ اونم تو مافیا؟
جونگهان:اره=)
×اوووو این احمق تر ازین حرفاس. شرط میبندم روز دوم کشته میشی:/
+یا از شدت سنگینی تعلیمات در میری.
جونگهان:اگه شماها هنوز زنده ایدو در نرفتید من چرا برم؟
پوزخند زدن.
=خود ظریفتو با ما مقایسه میکنی؟!
به خودم نگاه کردم.
جونگهان:..اره:/
÷مام کم به فرار فکر نکردیم.
جونگهان:از فکر تا عمل خیلیییی راهه‌.
×فرار به این آسونیام نیس.
جونگهان:نبایدم باشه:/ احتمالا کلی اطلاعات دارید.
_دقیقا، با فروختن این اطلاعات میشه کلی سود کرد.
جونگهان:آره ها ولی فک نمیکنم اون دنیا پول زیادی به کارتون بیادا:/
=آدم مناسبش هست. خودت چی؟ اطلاعات نمیخوای؟ اگه پول خوبی بدی همینجا بهت اطلاعات میدمو تا دیر نشده فلنگو ببندی.
جونگهان:اطلاعات؟ درباره چی؟
÷هرچی، رئیس، محموله‌ها، پروژه‌ها.
جونگهان:آهااااا
زدم زیر خنده.
جونگهان:رئییییییس بیا بیرون.
همه تعجب کردن.
جونگهان:حداقل میخواید امتحانم کنید بازیگرای بهتری بیارید. بم برخورداااا. آهای رئییییس، پسر سیاه پوووش.آخ...
با ضربه‌ای که پشت سرم خوردم بیهوش شدم‌.

Shall we play?Where stories live. Discover now