Part☆2

265 56 40
                                    

=گربه اخمو به خونه برگشت!

جیمین گفت و سراسیمه به سمت در رفت.
درواقع اهمیت نداشت که فقط چند ساعتیه که همسرشو ندیده اون دلتنگش بود، خیلی زیاد‌.

+یونگی هیونگ!

و اونم پشت سر جیمین رفت

البته بیشتر منتظر خوراکی های احتمالی که هیونگش مثل همیشه براش میاورد بود تا خودش.

تهیونگ که انگار براش عادی بود بی اهمیت از تخت پایین اومد تا شونه ایی به موهاش بکشه و سراغ کار های نیمه تمومش بره

جیمین کلید آیفنی که تصویری نبود رو فشار داد
زحمت اینم به خودش نداده بود تا ببینه کیه و با اطمینان کامل فقط بازش کرده بود

در خونرو هم باز کرد و خودشو سمت راه پله خم کرد تا تو استقبالش یک قدم جلوتر باشه.

جونگکوک هم کاری که جیمین کردو تکرار کرد و خودشو از راه پله آویزون کرد و دستشو پشت جیمین گذاشت و منتظر زمزمه کرد

+یعنی این سری چی خریده جیمی؟

جیمین با خنده به شونه پسر زد

=نمیدونم کوکی،اومم...شاید بستی؟

جونگکوک با فکر به اینکه به خاطر سرمای زیاد هوا تو چند روز اخیر بستنی نخورده،با لبخندی که حتی تو چشماشم قابل دید بود زمزمه کرد

+موزی؟

=موزی!

تهیونگ که از اتاق به سمت آشپز خونه میرفت بعد از دیدن پسرش بیرون از دمای گرم خونه زمزمه کرد

_جگر گوشه بیا داخل سرما میخوری!

دست به سینه به در تکیه داد و شاهد استقال با شکوه دونفر شد

کوک همین طور که به پایین نگاه میکرد جواب داد

+برو

_اونطوری خودتو آویزون نکن...ببینم جیمین چند سال میشه هیونگو ندیدی؟

جیمین با چهره کجی نگاهش کرد

=ببند عزیزم

جونگکوک با خنده دستاشو به دو طرف حرکت داد و سرشو کج کرد و متقابلا زمزمه کرد

+عزیزم!

که باصدای جین هر سه به سمت کسی که درحال بالا اومدن از آخرین پله ها بود برگشتن

÷سلام بِچز من اومدم

جین درحالی که با پاکت هایی که معلوم بودن سنگینن و دو پلاستیک بزرگ توی دستاش،به سختی در حال بالا اومدن بود.

تهیونگ با دیدن ظاهر جیمین که منتظر همسرش بود و حالا جین رو میدید با خنده ایی که در حال پنهان کردنش بود تا مورد حمله دوباره جیمین قرار نگیره ، تکیشو از در گرفت و به کمکش رفت

𝐥𝐨𝐯𝐞𝐝 |جڱرڴۉشۂ(𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤)Where stories live. Discover now