Part☆4

223 51 17
                                    

برق خونه قطع شده بود و یونگی هم بعد از چک کردن واحد خودشون متوجه شده بود، برق اونجا هم قطع شده و با توجه به این که بقیه خونه های اطراف روشن بودن، به احتمال زیاد مشکل از کل سیستم برق فقط اون ساختمون بود.

یونگی و نامجون و تهیونگ با فلش گوشی به سمت راه پله رفتن تا کُنتوری که داخل راهرو قرار داشت رو چک کنن.

تهیونگ با چراغ دستی جلوی در ایستاده بود و با آقای"جانگ" که بعد از گذاشتن زباله هاش، متوجه خاموشی اون تک ساختمون شده بود و پیششون اومده بود صحبت میکرد .

و یونگی هم با دیدن کنتور متوجه شد ، کلید فیوز بالا نپریده و انگار مشکل از جای دیگه بود.

نامجون هم با یه دست گوشی رو تو دستش نگه داشته بود تا دید کافی به یونگی بده و از طرفی جعبه ابزار تو دستش بود تا یونگی که از چهارپایه آهنی بالا رفته،به راحتی از داخلش فازمتر رو پیدا کنه.

اون بالا اما جونگکوک بهانه گرفت که اونم میخواد پایین باشه و از طرفی اعتقاد داشت بدون تهیونگی حتی تاریکی سیاه تر بنظر میاد.

پس جین بعد از برداشتن یه پتو گرم تا دور برادرش بندازه به همراه جیمین که کیک هارو تقسیم کرده توی یه ظرف گذاشته بود ،بعد از پرکردن فنجان ها از چای بِه، همراه جونگکوک به سه پسر و آقای چانگ ملحق شدن.

به هر حال فرقی نداشت که کجا بودن و چی شده بود،اونها باید جشنشون رو به پایان میرسوندن،حتی اگه تو راه پله نشسته بودن،هوا سرد بود و برق ها رفته بودن.

اونا کیک مورد علاقه پسر رو با فلش های روشن گوشی هاشون به سمتش،و شمردن از هفت تا یک و بعد یک دست بلند بریدن و جونگکوک فکر میکرد این بهترین برش کیک دنیا بود!

گوشه راهرو ،نامجون فلشو تو صورت یونگی که انگار خیلی تو خودش بود گرفت

/هِی چرا توفکری؟اگه از پسش برنمیای فقط میتونیم به خدمات برق زنگ بزنی_

×تو تعطیلاتیم!

یونگی بعد از باز کردن پیچ اول از قاب کنتور و گذاشتنش کف دست نامجون، سری تکون داد

× میتونم درستش کنم...منتها چیز دیگه ایی فکرمو مشغول کرده

و بعد از باز کردن پیچ دوم،نفس کلافه ایی کشید و ادامه داد

×وضعیت این خونه رو ببین... هر کجاشو که دست میزنی داغونه، باید فکر اساسی تری براش کنیم!

نامجون سری تکون داد و "حق با توعه ایی" گفت. فقط اون دونفر باهم، هم نظر نبودن بلکه الان تهیونگ هم داشت به وضعیت اسفناک خونه فکر میکرد.

اونطرف چانگ به پیشنهاد تهیونگ که بیرون خیس میشه حالا داخل اومده بود و کنار تهیونگ که تکه های کیکو تو دهن جونگکوک میزاشت و جیمین که پتو رو با جونگکوک شریک شده بود،روی پله ها نشسته بود

𝐥𝐨𝐯𝐞𝐝 |جڱرڴۉشۂ(𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤)Where stories live. Discover now