جیمین درو باز کرد و اولین چیزی که به چشمش خورد، کاسه بزرگی پر از سوپ بود که حالا شکسته بود و تقریبا تموم راه پله رو کثیف کرده بود و بعد تهیونگی که یک دستشو روی سینش گذاشته و روی پله نشسته و با دست دیگش فقط کوک رو نگه داشته که با چهره ترسیدش سمت شیشه خورده ها نره.
+پاشو!...جیمین تهیونگی افتاده
جونگکوک گفت و همین طور که پاش رو به زمین میکوبید،دست مرد رو میکشید و سعی میکرد گریش رو بروز نده
جیمین به سرعت سمت تهیونگ رفت که چشم هاشو بسته بود و سعی داشت نفس هاش رو منظم کنه.
=چی شده تهیونگ،لیز خوردی؟
تهیونگ سری تکون داد
_جونگکوک رو ببر داخل...میترسم شیشه به پاهاش بره
تهیونگ با چشم های بستش زمزمه کرد، معلوم بود مشکل بیشتری داره و این فقط یه لیز خوردن ساده نبود، جوری که نفس عمیق میکشید و قفسه سینش رو مالش میداد به خوبی این رو تایید میکرد.
جیمین دست جونگکوک رو گرفت و آروم از کنار شیشه ها ردش کرد
=کوکی، یه لیوان آب بریز و روی کاناپه منتظر باش تا بیایم...باشه؟
جونگکوک سری به معنی "نه" تکون داد و سعی کرد دستشو از دست پسر خارج کنه
+چرا؟!..باهم
و بعد سعی کرد از روی سیلی که سوپ راه انداخته بود رد شه و کنار همسرش بایسته
=مواظب!کلی شیشه ریخته
گفت و خودش وارد خونه شد تا یک لیوان آب برای پسر بیاره.
جونگکوک بی توجه دوباره روی راه پله ایستاد و مجدد دست تهیونگ رو گرفت تا بلند شه، اما این تهیونگ بود که بروز نمیداد به کمک بیشتری برای ایستادن و زمان بیشتری برای جا اومدن نفس قطع شدش نیاز داره.
+تهیونگی چیشد؟...عیبی نداره که زانو شلوارت پاره شد من خودم میدوزمش....حالا پاشو
_پا میشم جگر گوشه...
تهیونگ که لحظه ایی درد شدید قفسه سینش که در کسری از ثانیه حسش کرده بود و باعث شده بود بی تعادل روی پله بیفته،رو فراموش کرده بود با خنده به حرف پسرش، با هر زوری که شده ایستاد و این جیمین بود که با یک لیوان آب سمتشون میومد.
جیمین لیوان رو دست پسر داد و خودش هم کنار پهلوش رو گرفت.
=یکم آب بخور...بریم داخل
جونگکوک با چشمای گرد شده حرکات مرد رو زیر نظر گرفته بود و جوری به پهلو راستش چسبیده بود که انگار قصد داشت از همون قسمت وارد بدن مرد بشه!
+بخورش دیگه...تهیونگی هنوز خوب نیست؟
پسر پرسید و سرش رو جلوی صورت مرد گرفت تا بهتر ببینه احوالش چطور به نظر میاد
YOU ARE READING
𝐥𝐨𝐯𝐞𝐝 |جڱرڴۉشۂ(𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤)
Fanfiction_اگه دیدی اینطور اینجا افتادم چیکار میکنی؟ با چهره متمرکزی دوباره آدامسشو جوید و نگاش کرد؛ به معنی اینکه یادش نمیاد سرشو به طرفین تکون داد مرد بزرگتر دو دستشو که رو سینش قرار گرفته بودن به آرومی بوسید _میری پایین به؟ +میرم پایین به جیمینی خبر میدم! ...