14 *brokeback mountain

3.2K 582 147
                                    

گایز کامنت بدین دیگه
من یه روز درمیون آپ میکنم
میدونم زیاد خوب نیست ولی شما کامنت بدین من کامنت نمیدین نمیتونم بنویسم😔

پ.ن: کسی میدونه این پسره تو کاور چرا انقدر خوشگله؟! 😢😢

..........

مطمئن نبودم شماره ی هریو بگیرم یا نه
باید چیزی بگم یا نه

اگه بگم و هری بگه به تو مربوط نیست چی؟! اگه زین فکر کنه میخوام رابطشو خراب کنم چی؟!

کاش عکس میگرفتم ولی نمیشد اگه گوشیم فلش میزد و صدا میداد اونوقت کاترین میفهمید و همه چی بدتر میشد

با اومدن صداهایی از هال گوشامو تیز کردم
صدای لویی رو تشخیص دادم ساعت 8 شب رو نشون میداد حتما بعد از کار اومدن خونه

این یعنی هری هم اومده

"لیام خونه اس؟!"

صدای هری رو شنیدم... از پوشیدن سیوشرت مشکیم از اتاق رفتم بیرون

"عه خونه ای میخواستم بهت زنگ بزنم"

زین با دیدنم گفت و گوشیشو گذاشت توی جیبش و بهم لبخند زد، لبخند زدم و سرمو تکون دادم

"آره یه نیم ساعتی میشه که اومدم شما چیزی خوردین؟!"

همونطور که نزدیک میشدم ازشون پرسیدم

ه"نه از صبح درگیر بودیم دیگه داریم از خستگی تلف میشیم"

خواستم بگم یه چیز درست میکنم ولی قبل از من زین حرف زد

"تو چیزی خوردی لی؟!"

لی؟؟؟ اون الان به من گفت لی؟!

"امم....نه...نه نه چیزی نخوردم"

خاک تو سرت چرا دست و پاتو گم میکنی...

"خوب توم خسته ای زنگ میزنم یه چی بیارن"

زیر لب تشکر کردم و کنار هری نشستم وقتی زین رفت زنگ بزنه سرمو بردم زیر گوش هری

"هری باید باهات حرف بزنم خصوصی"

میتونستم نگاه کنجکاو لویی رو رومون حس کنم هری سرشو تکون داد

"باشه"

"بیا اتاقم"

از جام بلند شدم و سمت اتاقم رفتم و هریم پشتم اومد

در اتاقمو بستم هری روی تخت نشست و منتظر نگاهم کرد

"چی شده؟!"

"دیشب من با یکی رفته بودم رستوران..."

پرید وسط حرفم

"کی؟!"

"خب...تازه شروع کردم به دیدنش زیاد مهم نیست مهم اینه که من تو رستوران یه آشنا دیدم..."

"کی؟!"

"بذار حرف بزنم هری...کاترین دوست دختر زین"

"خب چیش عجیبه؟!"

Diplomat ~ by : Atusa20Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora