letter.1

2.4K 197 15
                                    

یادمه اولین بار تو رو با پدر بزرگت دیدم خیلی میرفتید اونجا ... همون روز اول که نه میدونی یکم بزرگنمایی ...
بعد از یه مدت واقعن وابسته نگاه کردنت شدم .
چشم های طلایی ای یا همون قهوه ای خوشگلی که داشتی درست هم رنگ من بود فقط من یکم تیره تر.
موهای پرکلاغیت و از همه مهم تر صورتت ششششتتت باید اعتراف کنم تو خیلی هات بودی میدونی شاید اگه یه روزی اینارو بخونی بگی واای این پسره چه بی جنبس ولی خب باید به عرضتون برسونم که این پسر بی جنبه خیلی وقته توی زندون متحرک قلبت زندانیه و واقعن عاشقتم ...
نمیتونی تصور کنی شبا وقتی میخوابم حس میکنم سرمو گذاشتم روی سینت و تو داری نازم میکنی که بخوابم و حرفای عاشقونه به هم میزنیم راستی من اسمتم نمیدونم ...
تو خیلی میای اینجا ولی یه بارم اسمتو نگفتی حتی صداتم نکردن که اسمتو بشنوم شرط میبندم یه چیزی تو مایه های زک یا اشتون شایدم رابرت باشه یا سدریک .
چون بهت خیلی میاد یه حسی بهم میگه تو هم سن منی امیدوارم اینطوری باشه من تازه اومدم اینجا میدونی برای تحصیلات توی دبیرستان اینجا خانواده من خیلی خوبن اونا گفتن که میتونم توی شهر بزرگ تری باشم و خودشون کمکم کردن که بیام اینجا یعنی میشه من تو رو توی اولین روز آخرین سال دبیرستان ببینم ؟ ...
راستی تو اسم منو نمیدونی ولی من اسم منو میدونم پس بهت میگمش ...
اسمم لیامه و لیام جیمز پین .
الان که این نامه رو مینویسم 16 سالمه .
دوست دارم هر روز برات بنویسم بدون تاریخ تا خودت حدس بزنی اون روز چیکار میکردی چون توی همه این نامه ها نشونی از تو پیدا میشه ...
اگه بهت رسیدم باید بهم قول بدی یک روز تمام بشینیم و همه این نامه هارو با هم بخونیم ...

COMMONWhere stories live. Discover now