letter.9

697 135 12
                                    

لباسامو پوشیدم و رفت داخل سالن دنبال زدی میگشتم ... نمیدیدمش رفتم جلو تر ...
تا اینکه تو اومدی و دستاتو از پشت گذاشتی روی چشمام ...
بهم گفتی بیبی بوی

زانو زدی روی زمین و یه حلقه در آوردی ...
همه بچه های کلاس دورمون جمع شده بودن ...

گفتی تدی برم میشی برای همیشه عاشقم میشی ...

حلقه رو توی دست راستم کردی و بعد همه جیغ کشیدن و خوشحالی میکردن و بعد همو بوسیدیم طوری که انگار همیشه باهمیم

COMMONWhere stories live. Discover now