Diary.5

718 148 3
                                    

امروز میخوام یکم با تدی بر بیشتر صمیمی شم میدونی اون خیلی خوبه ...
رفتم کنارش نشستم و لپشو بوسیدم و گفتم : صبحت بخیر کم رو پین ...
سرخ شد و یکم خندیده بود بهم نگاه کرد و بعد ممنونی گفت ...
میخواستم باهاش بیشتر حرف بزنم ...
میخواستم بهش بگم عاشقشم ...
ولی وقتی فهمیدم داره نگاهم میکنه که روش قفلی زدم جا خوردم ...
میگفت ... زییی ... زییی خوبی؟
منم هاج و واج نگاهش میکردم ...
مگه میشه باشیو و خوب نباشم کیوت پین ...

COMMONWhere stories live. Discover now