letter.8

755 151 15
                                    

امروز روز فارغ التحصیلیه منو زینیه ...
نمیتونم خوشحال نباشم قراره توی سالن مدرسه یه جشن بزرگی بگیرن زین گفته یه سورپرایز بزرگ برام داره ...
یعنی چی میتونه باشه
وااای هیچ وقت یادم نمیره اون روزیو که اون دختره جنده بهم گفت زین از تو سو استفاده میکنه و ازت متنفره برای تفریح باهاته من محلی بهش ندادم چون ددیم گفته بود کاریش نداشته باشم ولی گفت عصر بیام در خونه زین و من رفتم و اون داشت لبشو بوس میکرد دیگه هیچی ندیدم و گریه میکردم و دویدم

سه روز مدرسه نرفتم تا اینکه زین اومد خونم و درو باز کرد من سعی کردم بیرونش کنم ولی اون لباشو گذاشت روی لبام و من نتونستم پسش بزنم دلم برات  تنگ شده بود خب ددی جونم ...
اون بهم همه چیزو گفت از اینکه استلا و اون توی رابطه بودن و ... و اینک اون نقشش بود تا تو درو باز کردی منو بوسید اومده بود پیشم ولی من محلش نمیدادم و میخاستم ک بره
بهم گفت تدی بر تو چیزیو مخفی میکنی ؟
اون گفت تو قبول کردی ...
اون بچ باعث شد من بهش بگم که سرطان داره و یک سال دیگه باید عمل کنم زین گریش گرفته بود و توی بغلم زار میزد
بهم گفتی نترس تدی بر من هستم ...

الان که اینو میخونی منم هنوز هستم؟
منم توی بغلتم زدی؟
چقدر دلم برای این اسمت تنگ شده بود ...
الان خیلی وقته اینو بت نگفته بودم ...
زینی الان که اینو میدونی میخوام بهت بگم من اگه بمیرمم عاشقتم ددی ...
تو خیلی خوبی ...
لطفن اگه من مردم این نامه هارو سر قبرم بخون که منم بخندم ...
زدی لطفن ناراحت نباش خب ...
من اگه توی راحتی باشم پس تو هم باید باشی ...
زدی اگه من رفتم قول بده هر روز به دیدنم بیای من نمیتونم بگم برو و فکر من نباش من خود خواهم حق نداری بعد از من به کس دیگه ای فکر کنی بخوای بری توی رابطه فقط اجازه داری که بری اسپرماتو بدی بچه بیارن برات همین .
اگه بفهمم رفتی با یکی دیگه و تو نخ یکی دیگه هستی نمیبخشمت ...

COMMONUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum