bad liar

1K 136 11
                                    

یکی داشت درو از جا میکند،سرجام خشکم زد،فقط فرید میتونست باشه،اما ساعت تازه ده صبح بود.با استرس رفتم پشت در،خودش بود.درو باز کردم،اون نفسای عمیق،صورت قرمز،اخمای در هم.دیگه فریدو نمیبینم...
دست پیش گرفتم که پس نیفتم،هرچند خودمو باخته بودم.
-چی شده؟
یه ابروش پرید بالا-فکر نمی کنی من باید ازت بپرسم؟
-رفتی؟
فرید-دووم نیاوردم،زنگ زدم قرارو انداختم صبح.
سرم گیج رفت و زیرپاهام خالی شد،قبل اینکه بیفتم زمین فرید محکم گرفتتم.
فرید-چیکار میکنی با خودت؟
دستشو پس زدم-ولم کن.
فرید-کبریا!خودتو جمع کن باید صحبت کنیم!
چشمامو تو کاسه چرخوندم-حرفی مونده که بزنیم؟
انقدر تعجب کرد که ولم کرد،با باسن محکم خوردم زمین و بلند آخ گفتم.
فرید-چیشد؟
همونطوری که کونمو میمالیدم فقط به یه چیز فکر میکردم،چقد من بدبختم...
فرید-چرا خودت بهم نگفتی؟
محکم تر مالیدم،وسط این اوضاع درهم باید چی می‌گفتم؟اصلا چه هدفی از پرسیدن این سوال مسخره داشت؟؟؟
فرید-میدونی چقد تعجب کردم؟
باز تو دلم جواب دادم نه بیشتر از من.
فرید-یکم مسئولیت پذیر باش،احساساتت جزئی از خودت هستن،نمی‌تونی به یه روانشناس احمق بسپاری بهم اون حرفا رو بزنه،میشنوی چی میگم؟
تو دلم گفتم کر که نیستم!
فرید از بازوم نیشگون گرفت،یه متر پریدم و از خلصه در اومدم!
-چرا...
با دیدن ابروهای بالا رفته‌اش تازه فهمیدم چیشده.زیر لب گفتم-ببخشید.
فرید-ولی...
اشکم دراومد،دستمو دور گردنش حلقه کردم و گفتم-بیا فقط فراموشش کنیم،باشه؟من بدون تو نمی‌تونم،نکنه تنهام بزاری؟قول میدم دیگه حتی بهش فکر هم نکنم...
لبام با بوسه‌ای که روشون زده شد بسته شد.ولی چشمام تا آخرین درجه باز شدن،متعجب نگاش کردم،یا یه چیزی بیشتر از اون!
-فرید؟
پیشونیشو به پیشونیم تکیه داد و گفت-یبار دیگه بگو،ایندفعه به خودم.
-میدونستم منظورش چیه؟!مهم‌ترین چیزی که نباید وجود میداشت،حداقل نه به اون صورتی که تو ذهن من بود.
-دوستت دارم!
ده مین بعد حداقل پنج‌تا لاومارک رو تنم داشتم.دستش که رفت تو شلوارم نگهش داشتم و پرسیدم-زودنیست؟
کلافه گفت-چی زوده؟
-فاصله اولین اعتراف و اولین سکس!
به کارش ادامه داد و کوتاه گفت-دیر‌م شده...
بچه‌ها من اتفاقی این پارتو حذف کردم،مجبور شدم از اول بنویسمش چون به پارت قبل و بعدش متصل بود،به نظرم بهتر از اولش شده😂
🐛نبات🐛

ObiymyWhere stories live. Discover now