.3.

362 86 138
                                    

⭕قسمت سوم:"یکی اینجا کراش زده؟!"

***

ه_روز خوبی داشته باشی نیوا!

ه_به امید دیدار جرد!

ه_هی تونی!بقیشو بسپار به من!

ه_حواسم ‌بهشون هست لوک!تو دیگه میتونی بری!

هری جواب همه رو با حوصله می داد. اون به دوستاش کمک می کرد و تا حد ممکن سعی می کرد یه گوشه ی کار رو بگیره. مهم نبود که بیشتر از ساعت کاری اونجا می موند یا وظایف دیگران رو انجام می داد، اون کارش رو دوست داشت!

هیچ کس تا حالا اون پسر پر انرژی رو غمگین یا بی حوصله ندیده بود. لبخند مثل یه خالکوبی رو لبهای اون پسر حک شده بود و تقریباً همه هری رو با لحن شاد و انحنای زیبای رو لب هاش می شناختن!

ل_هی هری...بدش من، سنگینه!

ه_اوه ممنون لئو!از پسش بر میومدم!

درحالی که عرق رو پیشونیشو پاک میکرد،با سختی جواب داد!

ل_مشخصه هز!این کارتنا رو سه نفره بلند میکنن و ببین چی؟سوپر مَن ما زده به سرش که دخترای فروشگاه رو دیوونه کنه! هی مرد بزار رو راست بهت بگم، این صورت قرمز و بوی گند عرقت کمکی به جذابیتت نمیکنه!حرکت بعدیت رو باید هوشمندانه تر انتخاب کنی!

ه_بیخیال لئو! دلم خواست مفید باشم!

ل_با افتخار کامل ریدی عشقم!

ه_لئو!

ل_بی ادب نمیشم!بی ادب نمیشم!

لئو با چشمای بسته سرشو تکون داد. هری چشماشو چرخوند و پایین قفسه ها نشست. دوست قدیمیش با پاش کارتن ها رو کنار زد و کنار هری رو زمین ولو شد.

ل_یکم استراحت کن هز! وقتی اون پیرمرد خیکی بهت پاداش های بیشتر نمی ده، پس چرا انقدر براش جون میکنی؟در ضمن حقوقی که حق توعه رو به اون مفت خورا میده!

آخر حرفش با خنده به لوک و تونی که زیر کولر نشسته بودن و ریلکس کرده بودن اشاره کرد. لبخند کوچیکی رو لب هری نشست و چشم هاش رو از دوتا دوست احمقش گرفت.

ل_راستی... یه چیزایی راجب تازه واردمون شنیدم. اسمش چی بود؟

ه_لویی!لویی تاملینسون.

ناخودآگاه لبخند رو لب های هری بزرگتر شد. اون پسر رو دوست داشت. به نظر پسر خوبی میومد!

ل_تو چه بخشی کار میکنه؟

ه_گریم.

ل_کول!باید جذاب باشه!

ه_بیشتر کیوته!میدونی...البته جذابم هست، یعنی منظورم اینه که در کل خوبه!

ل_من منظورم کارش بود هری!

با ابروهای بالا رفته و بی حس هری رو نگاه کرد. هری گنگ نگاهش کرد و بی هدف شونه هاش رو چندبار بالا انداخت!

《happiness shop~L.S》Where stories live. Discover now