[ 17 ] مهمونی!!

7.2K 331 37
                                    


داشتم تو اتاقم با پم پم بازی میکردم بعد از تحمل اون یک هفته که واقعا هم سخت بود ددی دوباره بهم دادش با شنیدن صدای در آروم بغلش کردم و به سمت بیرون اتاق رفتم

_سلام ددی

ردی پنجه های پام بلند شدم ولی بازم بهش نرسیدم که اون خودش خم شد و لبامو شکار کرد

_خوبی گیلاس کوچولو

_مرسی ددی

پم پم رو از دستم گرفت و گذاشتش زمین اونم به سمت اتاقم رفت تا روی تختم بخوابه ددی منو بغل کرد و به سمت مبل رفت بعد از نشستن روی کاناپه منو رو به روی خودش روی پاهاش نشوند

_چیزی شده ددی

_ما به یک مهمونی دعوت شدیم گیلاس کوچولو

دستمو به هم زدم و گفتم

_اوه این عالیه

_اره ولی یک مهمونی عادی نیست یک مهمونی bdsm هستش لیتل

_اوه

_اره اوه

_کی هستش ددی ؟

_فرداشب لیتل

_پس حتما رجی و توماس هم هستن

_رجینا دوست صمیمیت؟

_اره ددی توماس نامزد رجی که قبلا ارباب رجی بوده

_اوه ....خب این مهمونی یه قوانین خاصی هم داره

_چی ددی؟

_خب ساب هایی که پارتنر دارن باید چوکر ببندن بیبی تا دام های دیگه اشتباه نکنن تو با این قضیه مشکلی نداری بیب

_اوه ن ددی چون من اصلا دوست ندارم دست یه دام دیگه بهم بخوره

و بعد دستامو دور گردنش حلقه کردم که دست های ددی هم آروم پشتم رو نوازش میکرد

ددی بعد از چند دقیقه منو آروم گذاشت رو کاناپه و گفت

_میرم لباس عوض کنم جین

وقتی ددی رفت گوشیمو از جیبم در آوردم که به رجی پیام بدم

_هی رجی توهم تو مهمونی فردا شب هستی؟

_اره جین تو از کجا میدونی

_خب ددی گفت که ماهم باید بریم

_این عالیه دیگه

_اره رجی این خیلی خوب

_فرداشب میبینمت

_میبینمت

و مکالمه رو پایان دادم

●●●●●●●●●●●●●●●●

_آماده شدی بیب ؟

_اره ددی لباسایی که گفته بودی رو پوشیدم

وبعد از چند دقیقه وارد حال شد

I'm little girl 🍓 (BDSM)(DDLG)Where stories live. Discover now