[ 20 ]شهر بازی!!

6.2K 357 62
                                    

تو اتاقم بودم و با پم پم بازی میکردم و ددی توی آشپزخونه مشغول غذا درست کردن بود

کانوای صورتی که دور پم پم پیچیده شده بود و اون توش گیر کرده بود واقعا کیوتش کرده بود با چشمای سبزش بهم زل زد تا نجاتش بدم

با لبخند کانوا رو از دورش باز کردم و دستمو روی سرش کشیدم

_گیلاس کوچولو

با صدای ددی چرخیدم که دیدم با لبخند به چهارچوب در اتاقم تکیه داده

_بله ددی

_ناهار حاضر کوچولوی ددی

پم پم رو روی تخت خوابوندم دستامو به طرف ددی دراز کردم تا بغلم کنه

به طرفم اومد و بعد بغلم کرد

_اوه جین تو خیلی تنبل شدی

سرمو گذاشتم روی شونه ددی

_اوه ددی من یه دختر کوچولو ام که میخوام ددی بغلم کنه

خندید و روی موهامو بوسید

_اوه بیب انقد خودتو واسه ددی لوس نکن

_خوب چیه دوست دارم لوس کنم

_اکی بیب اصلا هر کاری دوست داری بکن

روی صندلی پشت میز آشپز خونه نشست و منو روی صندلی جلوش نشوند  جین به چشم های قلبی شکل به لازانیا ها زل زده بود

_عاشقتم ددی 

مشغول خوردن اون لازانیاهای خوشمزه شد

×××××××××××××××

از جایش بلند شد تا ظرف های کثیف را درون ماشین ظرف شویی بگذارد و همون جور غر زد

_نگاه کن جین همه جارو کثیف کردی

_ددی کجا کثیفه خیلی هم تمیزه

البته اگه از پیراهن ، صورت، دور دهنش و میز میگذشت 

با فکری که به سرش زد لبخند خبیثی روی لبش شکل گرفت به طرف ددیش رفت و اون رو بغل کرد و کل صورتش رو به پیراهن سفید ددیش مالید

_جییییییییین

این را گفت و به سرعت اون رو از خودش جدا کرد و نگاهی به صورت جین و بعد پیراهن به فاک رفته خودش کرد با اخم به جین که حالا صورتی مظلوم به خود گرفته بود نگاه کرد

_این دیگه چه کاری بود کردی ؟

_چی ددی منکه کاری نکردم

چشم هایش را ریز کرد و با همان اخم به صورت دخترک پرو زل زد پوفی کرد نمی شد باید ادبش میکرد

_پوشک و لباستو در میاری و توی حال منتظرم میمونی تا بیام

چشم هایش گرد شد فکر نمیکرد ددی بخواد به خاطر این کارش او را تنبیه کند اون فقط میخواست یه کوچولو ددی رو اذیت کنه پس لب هایش رو جلو داد و با بغض گفت

I'm little girl 🍓 (BDSM)(DDLG)Where stories live. Discover now