[ 19 ] ددی کنارته!!

6.6K 353 46
                                    

سرش داشت از درد میترکید ولی حاضر نبود ک بخوابه فقط منتظر یک خبر از افرادش بود

_قربان قربان

_چی شده

_بچه ها یه ردی پیدا کردن

_چی فهمیدن کجاست

_ن یعنی اونها دوربین های کلاب رو چک کردن و همینطور دوربین های اطرافش رو و متوجه یک ون مشکوک شدن و خب پلاکش رو برداشتن و دارن ردش رو میزنن

_کجان الان

_ تو اتاق کناری

به سرعت به سمت اتاق رفت تا وارد شد افرادش از جاشون بلند شدن اشاره کرد که بشینن

_تونستین رده شو بگیرین

_سلام ما دوربین  های توی خیابون هارو هک کردیم و فهمیدیم که اون از کدوم مسیر رفته اون ون الان تو خیابون .......... توی یه خونه ویلایی

_پس معطل چی هستین به بچه ها خبر بدین سریع به طرف اونجا حرکت کنن

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

اشکام همینجور میومدن و من هیچ اختیاری روشون نداشتم
یعنی پایان زندگی من اینجا بود
ولی آرزوهام
قرار بود دندون پزشک بشم
ددی و زندگی جدیدم
من خیلی وقت نیست داشتم طعم زنگی دلخواهم رو میچشیدم 

همه مون گریه میکردیم  بعضی ها التماس میکردن که ولشون کنن با شنیدن صدای پایی همه مون برگشتیم مردی رو دیدیم که از پله ها پایین اومد اون کی بود دیگه

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

از ماشین پیاده شدم جانی به سمتم اومد

_قربان این همون خونه هست ون هم تو حیاط هست حالا دستور چیه

کلت کمری مو از توی لباسم در آوردم و گفتم

_اروم وارد خونه بشین هیچ کس نفهمه نمیخوام به جین آسیبی برسه

_چشم

به طرف بچه ها رفت بچه ها از دیوار رفتن بالا بعد از چند دقیقه در رو باز کردن وارد اونجا شدیم که دیدم نگهبان ها بیهوش رو زمین افتادن

_همه جارو بگردین

_چشم

خودمم به داخل خونه رفتم ولی عجیب غیره اون چند تا نگهبان هیچ کس دیگه ای تو خونه نبود

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

اون مرد به طرف ما اومد و با صدای کلفتی گفت

_اینا چرا هنوز اینجان ببرینشون برای جراحی

با این حرف صدای گریه و التماس ها بیشتر شد منم به هق هق افتاده بودم اونها به سمت ما اومدن و ما رو به  زور بلند کردن اون ها خیلی از ما گنده تر بودن و ما نمیتونستیم جلوشون رو بگیریم

I'm little girl 🍓 (BDSM)(DDLG)Where stories live. Discover now