[ 3 ] ترس!!

7.9K 534 9
                                    

با تعجب بهش نگاه کردم یعنی اون هم حواسش به من بوده تو این مدت که اینو میدونست هول شده بودم نمیدونستم چی بگم
_ا...اره ولی چطور شما اینو فهمیدین؟
بدون این که به خودش زحمت پاسخگویی به سوال منو بده گفت
_بهتره زود تر بری خونتون کوچولو تا هوا بیشتر از این تاریک نشده
مطمئن بودم بخاطر هودیم و اون یونی کورن (🦄) روش بهم لقب کوچولو داده بود :|
سرمو اوردم بالا و تا جایی که به تونم از اون فاصله نزدیک تو چشماش نگاه کنم بعد با لکنت گفتم
_آخه.... اخه.... هوا خ..خیلی تاریک شده
با نگاهی که میتونستم کمی تعجب رو توش بخونم به چشمام نگاه کرد گفت
_با اینکه یه خورده ریزه میزه هستی ولی بهت نمیخوره انقد کوچیک باشی که بخوای بترسی
(ترسو بودن چه ربطی به سن سال داره اخه آقای مرموز😐)
جین که تو شک حرفش بود دوباره نگاهی به اطراف کرد و اره هوا همینطور داشت تاریک و تاریک تر میشد و جین کلی دلشوره داشت که چطور به خونه اش برگرده مرد مرموز که دید جوابی از اون دخترک دریافت نکرده به‌ چشماش تابی داد و گفت
_بهتره زود تر زنگ بزنی بگی یکی بیا دنبالت به جای اینکه هی اینطرف و اونطرف رو نگاه کنی
ولی جین بهتر میدونستم که هیچ کسی رو نداره که بتونه بیاد دنبالش پدرش این موقع هنوز تو اون شرکت کوفتیشه و درگیر قرارداد هاش و مادرش هم الان معلوم نبود تو کدوم کلاب با دوستاشه و یا نه دوباره سفر چندماهه یا چند هفته ای با دوستاش رفته و رجینا اون هم الان شاید مشغول باشه و اگر هم نباشه یک اینکه بدون اجازه توماس نمیتونست بیاد دنبالش (تو قسمت های بعدی میگم که چرا نمیتونه بدون اجازه دوست پسرش بیاد دنبال جینی😁) و دو اون نمیخواست به خاطر همچین چیزی دوستشو از اون سر شهر تو این ساعت بکشه این سره شهر و با خودش فکر کرد که اگه یک ددی داشت شاید هیچ وقت این موقع شب تنها بیرون نمیموند و یکی رو داشت که ب فکرش باشه ولی اون این فرد رو تو زندگیش نداشت :(

پس دوباره با استرس نگاهی به هوای لعنتی که هی تاریک و تاریک تر میشد کرد و متوجه شد که غیر خودشون دوتا دیگه هیچ کس توی اون پارک نیست اون شروع کرد به کندن لاک صورتی روی ناخوناش تا از استرسش کمتر بشه و خدا اون میخواست گریه بشه مرد کلافه از این حرکت جین گفت
_نکن :/
ولی جین حواسش نبود تا اینکه با حس دست داغ اون مرد روی دستش انگار که بهش شک وصل شده باشه از جاش پرید مرد که هول شده بود گفت

_ آروم آروم کاریت ندارم فقط میخواستم جلوی این کارت رو قبل از اینکه ناخوناتو زخم کنی بگیرم
وبعد ادامه داد
_اینطور که معلومه نمیخوای کاری کنی اوکی از ملاقاتت خوشحال شدم با اینکه حتی اسمت رو هم نمیدونم .
ولی اون مرد داشت دروغ میگفت اون ن تنها اسم بلکه آدرس خونه جین رو هم بلد بود و میدونستم که اون تنها زندگی میکنه .‌....
++++++++++++++++++++++++++++++++++
اینم پارت سوم مون 🤗
وای منکه خیلی ذوق دارم زودتر به جاهای خوبش برسیم🤗🤗🤗🤗( این وی در پوست خودش نمیگنجد از شدت ذوق مرگییی😹💃)

I'm little girl 🍓 (BDSM)(DDLG)Where stories live. Discover now