پیشگفتار

3.1K 525 65
                                    

بکهیون دانشجوی کره ای تباری که از طریق نواختن در میدان شهر گذران زندگی میکنه با مردی اشنا میشه که براش ترسیم رویایی به واقعیت تبدیل شده است.
مردی که بال پرواز بهش هدیه میده غافل از اینکه آغوشش مکانی میشه برای سقوط پسرک جوان...

******

لبهای لرزونش رو روی لبهای خشک شده اش گذاشت. با بغض زمزمه کرد :
-من بکهیون، تو را به عنوان همسر عزیز خود...
چانیول دستش رو بالا اورد تا گونه اش رو لمس کنه بی طاقت التماس کرد "خواهش میکنم هیون تمومش کن"
-بر میگزینم. تا از امروز تا ابدیت تو را کنار خود داشته باشم...
"بکهیون تمامش کن، ادامه نده خودت رو..."
دست سردش رو روی لبهاش گذاشت تا مانعش بشه، قطره اشکی از چشمهای تبدارش روی صورت رنگ پریده اش چکید.
-در هنگام بهترینها و بدترینها، در هنگام بیماری و سلامتی برای اینکه دوستت بدارم...
هق زد و با ته مونده توانش نالید : تا زمانی که مرگ ما را از هم جدا کند.

The MusicianWhere stories live. Discover now