12. 1,2,3

889 202 30
                                    

- خوشحالم که می‌بینمت مین‌هو!

زن با لبخند از پشت خط گفت و مین‌هو فقط به صفحه‌ی لپ‌تاپ و درواقع کلارا که با ملایمت داشت موهای بلوندش رو پشت گوشش می‌روند زل زد و با تلخی گفت:

- باهام چیکار داشتین؟

کلارا لبخندش رو بیشتر کرد و جوری که جونگ‌کوک بهش یاد داده بود، سعی کرد از این نوجوون عصبانی چیزی به دل نگیره.

- خب... باهات کار مهمی داشتم، آره!

زن گفت و بعد به دور و بر اتاق محل کارش انگار که بخواد کلماتش رو کنار هم بچینه نگاه انداخت و بعد گفت:

- قصد دارم پاپا، پدربزرگت رو ببینه... یعنی خب، منظورم آقای جئونه، می‌دونی که.

مین‌هو از این که اون زن جونگ‌کوک رو مثل پدر خودش صدا می‌زد ابرویی بالا انداخت و بعد با حرص گفت:

- اصلا حتی فکرش رو هم نکنین که بخوام پدربزرگم رو بیارم پاریس یا هر جای دیگه‌ای.

- لازم نیست پدربزرگت رو جایی ببری، من میام، با پاپا... خواهش می‌کنم بزار این دو نفر رو به هم برسونیم. می‌دونم دلت نمی‌خواد کـ...

مین‌هو سریع حرف کلارا رو قطع کرد و با ترش رویی گفت:

- اره، اصلا دلم نمی‌خواد بابابزرگم تنها عشقش رو ببینه، اصلا اگه بهش بگم مُرده خیلی بهتر از اینه که بهش یه بدن خشک و خالی تحویل بدم که حتی نمی‌تونه بهش نگاه کنه، اصلا چرا باید خاطرات گذشته رو جلوی چشمش بیارم؟ همین دو روز پیش به خاطر کنجکاوی‌هام سکته کرد و هنوز توی بیمارستانه!

کلارا دستش رو به نشونه‌ی تفهیم بالا آورد و بعد با آرامش و لحن فرانسویش که با کره‌ای مخلوط شده بود گفت:

- باشه باشه، ولی اگه یک درصد هم اشتباه کرده باشی چی؟

پسرک دست به سینه شد و ابرو بالا انداخت:

- ولی اگه شما نود و نه درصد اشتباه کنید چی؟

- ولی اینا همش احتمالا!

- احتمال با درصد وقوعِ نابرابر!

- چرا نمیزاری خود پدربزرگت تصمیم بگیره؟

- چون نمی‌خوام دوباره درد بکشه!

لانا که داشت می‌دید صبر دو نفر دیگه داره تموم میشه دست‌هاش رو به نشونه‌ی صلح بالا آورد و بعد بلند‌، جوری که صداش به گوش اون دو فرد عصبانی برسه گفت:

- نظرتون چیه با آرامش این بحث رو ادامه بدیم دوستان؟

مین‌هو آهی کشید و کلارا بعد از تحسین دختر توی کنترل کردن دوست پسرش دوباره لبخندش رو روی لب‌هاش برگردوند:

- عالیه! من فردا با آمبولانس هواییم پاپا رو توی همون بیمارستان محل زندگی پدربزرگت میارم. تمام هزینه‌های نگهداریش هم با خودمه و خیلی هم زود زود بهش سر میزنم.

Smile in Pain  (VKook) Where stories live. Discover now