و به پایان آمد این فیک و حکایتی هم دیگه به ذهنم نمیرسه که براتون تعریفش کنم... 😂
خب... امیدوارم که از این مینی فیک خوشتون اومده باشه.
ولی انصافا درک میکنم که تصور کردن تهیونگ و جونگکوک توی دوران پیری با چین و چروک و موهای جو گندمی یکم سخته... البته هر دوتاشون از اونجایی که خیلی خوشتیپ بودن و هستن حتی توی دوران پیری هم شبیه شوگر ددیها میباشند. :(
ولی به هر حال بازم تصورش سخته.اومدم فقط یه توضیحی درمورد شخصیتها بدم و کلا چیزایی که توی فیک نگفتم به هر دلیلی رو بگم. بیاین اول از اسم فیک شروع کنیم.
همونطور که میدونید اسم فیک «با درد لبخند بزن» هست اما خب شاید بعضی ندونن... اخه دیدم بعضیا بهش میگن «در درد لبخند بزن» که البته خب بر میگرده به کلمهی in توی اینگلیسی و این حرفا اما از گوگلم بپرسین میگه ترجمهی in توی این عبارت همونیه که خودم گفتم... یه جورایی شبیه اصطلاحه.
بعله... اگه بخوام خیلی وارد جزئیات بشم، این اسم از خاطرات چهار سال پیشم و دوران مدرسه میاد. از اونجایی که من یه بغل دستی داشتم که فقط با هم بغل دستی بودیم. اما خب... نمیدونم چرا سعی میکردیم سر کلاسا امتحان کنیم که لبخند غمگین چه شکلی میشه. یعنی مینشستیم قیافهمونو یه شکلی کنیم که مثلا خیلی بدبختیم اما لبخند میزنیم.
اما بعد که گذشت و من دیگه هیچوقت اون بغل دستیمو ندیدم و خدا رو شکر که دیگه ندیدمش، فهمیدم توی همون سال کلی با غم و درد لبخند زدم و حتی خودم هم نفهمیدم؛ حالا بگذریم که چرا.اینجوریه که اینجور لبخندها معمولا معلوم نمیشن. یعنی حتی خود کسی هم که اینقدر با درد لبخند میزنه گاهی متوجهش نمیشه. حتی آدمهای خیلی کمی هستن که میتونن فرق این لبخندها رو با لبخند معمولی تشخیص بدن و این اوضاع رو خیلی سختتر میکنه. مثل وقتیه که روی تیشرتت کلمهی کمک رو بنویسی و بری توی خیابون اما هیچکس سواد نداشته باشه تا بخونتش، یا میتونه مثل وقتی باشه که تو ناخواسته زخمهات رو جلوی دیگران پنهان میکنی تا کسی ناراحت نشه.
پس... بیاین همونطور که به گریهها توجه میکنیم، به لبخندهای خودمون و دیگران هم توجه کنیم. از خودمون بپرسیم این لبخند واقعی بود یا نه و اگه جوابش منفی بود، خب باید براش یه کاری کنیم چون شادی واقعی چیزیه که همیشه باید براش جنگید و واقعا هم ارزشش رو داره.
مورد دوم، کاراکتر تهیونگه:
یه جورایی قابل درک نیست، اینو میدونم. مثلا اصلا امکان داره یه مرد بیست و پنج ساله اینقدر مثل پنج سالهها رفتار کنه؟ خب... شاید جوابتون به این سوال نه باشه اما خیلی از آدما همینطوریان. خیلیها احساساتشون زیادیه و به قول تهیونگ برای کسی که شیرینی کم دوست داره زیادی شیرینن. شاید خیلیا حتی سر یه تیکه کیک توی قنادی دعوا کنن و پنج روزه عاشق بشن. و البته که همیشه هم مثل بچهها نیستن.
اما... شاید خیلیها هم وقتی بشنون عشقشون هیچوقت دوستشون نداشته پا پس بکشن. هر چند که میدونن این نمیتونه درست باشه اما عقب میکشن چون این احساس زیادی بودن رو دارن. پس سعی میکنن احساساتشون رو سرکوب کنن تا خیلی به کسی صدمه نزنن. اما این قطعا اشتباهه.مورد سوم، کاراکتر جونگکوک:
کاراکتر جونگکوک هم که اصلا درک شدنش کار حضرت فیله. هاهاها*
یعنی کسایی که تهیونگ رو درک میکنن حتی درک کردن جونگکوک هم براشون سخته.شاید با خودتون بگین:« وات د فاک؟ اصلا ادم به خاطر برادر احمقش زندگیشو نابود میکنه؟ این غیر قابل باوره!»
معلومه که غیر قابل باوره! بعضی اوقات آدما یه کارایی میکنن که اصلا خودشونم تعجب میکنن.اما خب خصوصیت بارز جونگکوک این بود که خیلی خیلی به اطرافیانش بیشتر از خودش اهمیت میداد البته اصلا هم رو نمیکرد این موضوع رو. اگه میخواین بیشتر بشناسینش درمورد افرادی با تایپ شخصیتی ISFJ تحقیق کنین.
در هر حال جونگکوک ترجیح میداد خانوادهش هنوز سر پا بمونه. البته بعدش خود جونگکوک باعث شد همون خانواده ناقص بشه اما باز هم فکر میکرد این شرایط بهتر از زندان رفتن برادرشه و ناراحت شدن مادرش.
و البته به این فکر میکرد که تهیونگ بار هم میتونه بدون اون زندگی خوبی داشته باشه چون فکر میکرد همیشه توی ذوقش میزنه و میخواد که کنترلش کنه.
اما درمورد عشقی که به تهیونگ داشت بهتون اطمینان میدم که کمتر از مال تهیونگ نبوده.و میرسیم به بحث شیرین پدر و مادر مینهو. :/
قطعا دیگه میدونید پدر مینهو، که بچهی تهیونگ هم هست وکیل میباشد و مامانشم که تو این کارای حفظ محیط زیست و ایناست. بعله... و باید بگم شخصیت مامانش از یکی از ادمای اطرافم گرفته شده که اتفاقا رشتهش هم همین منابع طبیعیه و پسر عوضی تهیونگ هم ساید منفی تهیونگ واقعیه.
البته که من و ما تهیونگ رو خیلی دقیق نمیشناسیم اما من از برداشتهای شخصی خودم به این نتیجه رسیدم که اگه اون قسمت کوچولو و تاریک و خیلی بد کیم تهیونگ رو بزرگ و تبدیل به ادم کنیم همچین چیزی میشه. البته بازم میگم این برداشت شخصی خودمه. اصلانم اینطور نیست که بخوام بگم تهیونگ بده یا همچین چیزا... بایس خودم اصلا تهیونگه. حالا پس فردا فحشم ندین... 😂
درکل که جیهون نمونهی یک عدد پدر افتضاح میباشد. پسر تهیونگ خیلی آدم شوخیه اما واقعا وقتی عصبی میشه به یه هیولا تبدیل میشه که همه رو له میکنه. تازه مسئولیت پذیر هم نیست... اما گاهی هم خیلی مهربون میشهها، هر چی نباشه بالاخره پسر تهیونگه.
خلاصه که این... بقیهی شخصیتها هم چیز خاصی نداشتن اما اگه سوالی درموردشون دارین میتونین تو کامنتها ازم بپرسین.
و در آخر بگم که... بیاین خودمونو دوست داشته باشیم، خیلی خیلی بیشتر از دیگران.
خیلی سعی کردم نصیحت نکنم این دفعه... 😂
خب دیگه... زیاد نوشتم. فصل امتحانا هم شروع شده... منم امتحان نهایی دارم، برام دعا کنین :(
خوب درس بخونین و خوب بخورین، بعد اگه چاغ شدین میشه لاغر شد. 😂راستی خیلی هم خوب بخوابید، از خواب نگذرید که اصلا میاد و نابودتون میکنه. هق*
دیگه... بوس به همتون. همهتون رو دوست دارم. ❤️
YOU ARE READING
Smile in Pain (VKook)
Fanfiction- اسم بابابزرگت چیه؟ + کیم تهیونگ... آقای کیم الان دیگه پدربزرگ شده. پسرش انگار فراموشش کرده و نوهش بعد از سالها قراره یه هفته پیشش بمونه و چی بهتر از این که توی این مدت براش داستان عشق اولش و اون پسرِ خرگوشی رو تعریف کنه؟ این فیک حول محور خاطرا...