Part 9

1.5K 285 91
                                    

_ ف ... فقط ... یه ... هفته ... یه هفته بهم مهلت بده .

_ باشه ! بعد تمام و کمال مال من میشی !

.
.
.

_ یه چیزی اینجا مشکوکه یه ساعت تو اون اتاق کوفتی بودی , فقط گفت یه هفته از این فضا دور شین ! عجیبه .

نامجون با حالت مشکوکی خطاب به جونگ کوکی که داشت نودلش رو سر میکشید گفت.

از صبح که از مرکز زده بودن بیرون نامجون یکریز جونگ کوک رو سوال پیچ میکرد .

یونگی و تهیونگ اولش مشکوک بودن اما این مدت رئیسشون اقای لی یکم مهربون شده بود ... البته اگه از این بگذریم که رگ خاموشیش رو فقط جونگ کوک بلد بود .

_ یاااا نامجون , اولین بار نیست لی خونه نشینم ن کرده... دفعه ی قبلی توی پرونده ی هیولا، همون مرتیکه که سر پروندش خودمونم درگیر شدیم.

سوکجین کلافه گفت . اما نامجون نمی تونست دست از فکر کردن به این قضیه بردارده . جونگ کوک بعد از صدا شدنش به اتاق فرمانده رفته بود و بعد از یک ساعت با صورتی که رنگ به رو نداشت و فقط با لبخند ملیحی روی لباش از اتاق خارج شده بود .

تنها چیزی که بعد از خروجش از اتاق گفته بود این بود که یه هفته ازادن تا اب ها از اسیاب بیوفته و کمی هم به خودشون استراحت بدن .

جونگ کوک برای اینکه توسط نامجون بیشتر از این مواخذه نشه بحث جین رو ادامه داد .

_ اخرشم پرونده رو بستن. ولی من هنوز مطمئن نیستم اون جسد سوخته ای که توی اون کار خونه پیدا کردن مال اون بوده باشه و اون قاتل هنوز داره میگرده.

نامجون سعی کرد اهمیتی نده و کمی خوشبین باشه. از روی صندلی بلند شد و بطری آبش رو از توی یخچال در آورد.

_ اگه اکلس باز پا در میدونی نمی‌کرد. اون پرونده رو میتونستیم حل کنیم. ولی چی شد؟ بعنوان افراد مظنون به همکاری با مجرم یه ماه از کار کردن معلق شدیم تا ثابت کنن مجرم نیستیم . گندش بزنن.

جین شونه ی مرد رو فشرد و لبخند دلگرم کننده ای بهش زد و سرش رو پایین برد لب های نامجون رو اسیر لب هاش کرد.

جونگ کوک لبخند ریز زد و ظرف نودلش که خالی بود رو روز میز رها کرد و اروم از آشپزخونه خارج شد.

از پله ها بالا رفت و وارد راه روی اتاق ها شد.

این یه خونه ی دوبلکس بود که هر 7 تاشون به لطف پدر تهیونگ و نامجون تونسته بودن به راحتی زندگی خوبی رو داشته باشن.

دستگیره ی در اتاق خودش و تهیونگ رو کشید و وارد اتاق مشترک خودش و تهیونگ شد، اما اثری از تهیونگ توی اتاق نبود.

با حس خوردن چیز پشمالوی نرمی به پاش نگاهش رو به یونتان کوچولویی که خودش رو به پاش میمالوند داد .

𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐋𝐨𝐯𝐞 (Vkook)Where stories live. Discover now