𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐋𝐨𝐯𝐞 (Vkook)

Part 17

اگه الان تمومش می‌کرد، همه چیز متوقف میشد.

_ هر بازیی برای تموم شدن به یه برنده نیاز داره . خوشحال باش ته ته ... برنده ی این بازی تویی ... با این تفنگ ، تو رو از دست خودم و این مسخره بازی ها خلاص میکنم . اما ... با اینکه باختم , بازم عاشق این بازی بودم.

تهیونگ بی معطلی به سمت جونگ کوک دوید که شلیک بلند تفنگ توی اون دره اکو شد و صدای وحشتناکی از خودش به جا گذاشت. پسر به عقب پرت شد و تهیونگ به طرفش دویید اما کمی دیر رسید.

_ جونگ کوووووک !
.

.
.

همه چیز توی لحظه اتفاق افتاد، گلوله ای که شلیک شد و دوتا برادری که باهم به اغوش مرگ رفتن.

F.B
(5 minutes ago)

ترس مانند سلولی سرطانی به سرعت توی وجودش تکثیر پیدا کرده بود و حالا سراغ عضلات دستش رفته بود که مثل بید میلرزیدن.

خیره به برادرش که معشوقه اش رو با تفنگ نشونه گرفته بود و مثل بچگی هاش که توی انتخاب بستنی شکلاتی و توت فرنگی سردرگم بود، دستش تهیونگ و جیمین رو به نوبت نشونه میرفت.

شاید روز ها، هفته ها، ماه ها و سال های زیادی بود که از برادر کوچک ترش غافل شده بود، اما هیچوقت بیخیالش نشده بود.

اما به قدری چشم هاش رو روی اتفاقات بسته بود که حالا مثل کسی که تازه از کما بیدار شده باشه گیج و منگ به برادرش خیره بود.

جنون توی رفتارش، بغض و خشم توی صداش، اما حرف های نگفته ی توی چشماش چیزی بودن که اون رو بیشتر از همه متعجب میکرد.

برخلاف جنونی که نشون میداد و تفنگ رو توی دستاش میگردوند، یونگی بهتر از هرکس دیگه ای برادرش رو میشناخت.

به خوبی به یاد داشت که وقتی بچه های قلدر مدرسه اون رو خفتش کرده بودن و ازش فیلم گرفته بودن رو حاضر نشد گزارشش رو باباشون و مدیر بده.

با اینکه اذیتش کرده بودن، به این باور داشت که هرکسی ممکنه اشتباهی ازش سر بزنه و اون تنبیه برای اون بچه ها زیادی بود، هرچند یونگی با این مخالف بود و اخر سر بدور از اینکه جونگ کوک و یورا بفهمن، حساب اون عوضی ها رو رسیده بود؛ اما این جونگ کوک بود.

اون دوست داشت ببخشه. دوست داشت بدون درگیری مشکلات رو حل کنه. از درگیری بی زار بود.

و این پسری که الان داشت به طرز بی رحمانه ای حرف می‌زد، یا واقعا تغییری کرده بود و ارزش هاش رو زیر پا گذاشته بود تا ادم بهتری بشه یا واقعا چیزی برای پنهان کردن داشت.

ادم ها وقتی میخوان چیزی رو پنهان کنن معمولا دست به تغییر میزنن. تغییر اسون ترین راه برای پنهان کردن حقیقت توی قلبته.