Part 12

951 163 249
                                    

های های

عیدتون مبارک🥳🥳🥳🥳❤

ببخشید من قول دادم فردای آگوست آپش کنم و کامل ترجمه کرده بودم فقط ادیت میخواست ولی سوپرایز، پریودی وارد میشود سورا هم خارج میشود‌.

دیگه خلاصه تو تخت پلاس بودم. خب اینم از عیدی دومتون با تاخیر😁😁❤

وت یادتون نره لطفا.

🎭🎭

جانگکوک در حالی که داره با حصاری از نوار زرد رنگ اطراف محوطه رو میبنده میگه. "واو، انگار اینجا جنگ شده." 

خیلی شلوغه. بیشتر از فقط یه جسد اونجاست. هر کسی که بهشون اطلاع داد حتما حسابی ترسید، نگاهی از نزدیک تر انداخت و سریع در رفت تا به پلیس اطلاع بده.

داخل کوچه محصور شده چندین جسد افتاده. حالا که بهش فکر میکنه، این‌ همون کوچه ایه که توش نامجون رو بیهوش کرد. چه کنایه آمیز که به عنوان خود عادیش به این کوچه برگشته.

با دقت راه میره تا به چیزی برخورد نکنه. روی اجساد چیزی جز بریدگی و زخم های عمیق نمیبینه. مثل اینکه اسلحه اصلیشون چاقو جیبی بود. خبری از تفنگ نیست. احتمالا برای اینکه هرکاری که این مرد ها مشغول انجامش بودن رو پنهان نگه دارن.

"اوه نه…" به سمت کارگاه که داره با دقت به هر جسد نگاه می کنه و ابروهاش به نشونه شناخت چیز آشنایی بهم گره خورده برمیگرده. 

میپرسه. "چی شده؟"

"چهره بعضی هاشون رو از فایل‌هایی که کارگاه پارک نشونم داد میشناسم. اینا افراد گنگ هستن و فکر کنم اینجا نتیجه یه جنگ بین گنگ هاست. کاملا مطمئن که این دوتا،" به دو جسد خونی که وسط کوچه افتاده ان اشاره می کنه. "عضو دو گنگ کاملا متفاوتن."

آه. گنگ. خبر نداشت اخیرا فعالیت گنگ ها در جریانه.

جانگکوک میگه. "اوه! جکسون داشت راجبشون بهم میگفت. مثل اینکه چندین گنگ اجیر شدن تا از یه سری مافیا محافظت کنن. اونا سعی داشتن بعضی از اعضا رو تعقیب کنن تا راجب رئیسشون سرنخی بدست بیارن‌. هرچند خیلی موفق نبودن…"

"پس به جکسون زنگ بزن و بگو هرکی که روی پرنده گنگ ها کار می کنه رو برداره بیاره. من به رئیس زنگ میزنم و خبر میدم. هیونگ، ازشون نمونه خون بگیر تا بتونیم شناسایشون کنیم. و اثر انگشتایی که بتونه بهمون بگه دیگه کی درگیر بوده. از هر قربانی هم عکس بگیر. شاید ازشون چیزی پیدا کنیم که حواسمون بهش نبود."

در حالی که دوربینش رو در میاره و دور گردنش میندازه، میگه. "دارم انجامش میدم." دلش واسه دوربینش تنگ شده بود. فقط واسه همچین صحنه های جرم بزرگی میشه ازش استفاده کرد. از قبل هم از عکاسی خوشش میومد، ولی اینکه بتونه از اجساد و خون عکس بگیره؟ این حتی باحال تره. (م: نمیدونستم معنی باحال عوض شده)

Human (sope-yoonseok)Where stories live. Discover now