Part 14

962 159 182
                                    

دیگه دیشب نشستم ترجمه کردم گفتم الان قبل شیفتم اپش کنم😂😂 میترسم با سه تا آپ تو سه روز یکم فیوزاتون بپره😂😂💜

دلیل اینکه این قسمت کامل نشده بودم اسماتش بود که حوصلم نمیشد ترجمه کنم 😃🌻

به خدا اگه بدونین وسط هر اسمات چقدر زور میزنم تیکه نندازم الان بهم مدال خود کنترلی میدادین 😂😂😂

🎭🎭🎭🎭

نمیدونه چطور این اتفاق افتاد. حتی نمیدونه چطور به اینجا رسیدن. حتی یادش نمیاد چطوری تا خونه رانندگی کرد، اونم نه با هوسئوک که داشته با اون نگاه فریینده تماشاش میکرده.

هوسئوک اون رو روی تخت هل میده، زانوهاش رو دو طرف بدن یونگی قفل می کنه و روش خیمه میزنه. یونگی به هوسئوک نگاه می کنه تا این لحظه رو به خاطر بسپاره. چون برای هوسئوک انجام این کار قدم بزرگی محسوب میشه و اون این کار رو به یونگی سپرده. چیزی که  یونگی هرگز جرئت نمیکنه ازش سواستفاده کنه.

هوسئوک به پایین خم میشه و یونگی میتونه ببینه که چطور چشم‌های زیبای قهوه ای رنگش که با هوس پر شدن تا نیمه بسته میشن. لب های هوسئوک به نرمی و ملایمت لب‌هاش رو لمس می کنه و یونگی که دلش میخواد موهای نارنجی پر رنگش رو لمس کنه دست‌هاش رو ببین موهای هوسئوک فرو میبره.

هوسئوک با لب‌هاش ردی از چونه تا گردنش دنبال می کنه و وقتی اونجا رو میمکه یونگی نمیتونه جلوی هینی که از روی لذت از بین لب‌هاش خارج میشه رو بگیره. موهای هوسئوک رو محکم تر میگیره. به همچین لطفی عادت نداره.

متوجه نبود قلبش چقدر داره سریع میتپه تا اینکه هوسئوک میگه‌.

"یونگیا… قلبت واقعا داره تند میزنه." هوسئوک آروم دستش رو روی گردنش میزاره و لرزش ضربان قلبش رو حس می کنه. 

این حجم نزدیکی هوسئوک ترسناکه، فقط یه فشار کوچیک انگشتاش کافیه تا رقاص بتونه خفه اش کنه، ولی اون هیچوقت این کار‌رو نمیکنه. چون هوسئوک عاشقشه، و یونگی متقابلا عاشقشه.

"من… مضطربم." حقیقت داره‌.‌ داره مثل یه نوجوون که تازه میخواد برای اولین بار سکس داشته باشه رفتار میکنه، و از یه جهت این حقیقت داره. تو رابطه های قبلیش هیچوقت اینجوری نبود. چون یونگی هیچوقت عاشقشون نبود، اونا واسش مثل یه ابراز برای استفاده بودن، یه پوشش برای زندگی عادیش.

ولی با هوسئوک، مضطربه چون هیچوقت نسبت به کسی همچین حسی نداشته. کم کم داره متوجه میشه این کار برای معشوق ها چقدر صمیمیه. و برای اولین بار داره تجربه اش می کنه.

هوسئوک آروم عقب میکشه و نگاهش پر نگرانی میشه.

"مضطربی؟… آمادگی‌ نداری؟ معذرت میخوام، من نباید یه دفعه ای ازت میخواستم–" هوسئوک میخواد بلند بشه ولی یونگی نمیزاره. دستش رو دور هوسئوک میپیچه و رقاص رو پایین میکشونه و پاهاشون رو بهم قفل می کنه. 

Human (sope-yoonseok)Where stories live. Discover now