Part 8

1K 206 188
                                    

های
نه خواب نمیبینین بالاخره اپ کردم 😅😇😇

🎭🎭🎭🎭🎭🎭🎭🎭

جسد رو تو رودخانه ای که تو سئول هست میندازن، جایی که رودخانه زیادی عمیق و ناامنه.

نامجون یه چیزی از ماشینش میگیره و با دوتا بطری آبجو برمیگرده. 

یونگی ابرویی واسه مرد مو بلوند بالا میندازه.

"نمیتونیم بدون هیچ نشونه ای از مستی برگردیم پیش جین."

پوزخندی میزنه. درسته. نمیتونن بدونن بوی الکل برگردن.

نامجون نیشخندی بهش میزنه "به سلامتی قاتل های زنجیره ای سئول بودن."

یونگی متقابلا نیشخند میزنه. (م: آدرس تیمارستان بدم خدمتون؟)

~~~~~~~

سئوکجین در حالی که برمیگردن داخل به شوخی میگه. "میبینم مثل دفعه قبل کاملا نابود نشدی."

یونگی با لبخند جواب میده. "نگران نباش، نذاشتم دیگه بنوشه‌‌."

"مست نیستم عزیزم ولی باید برم دستشویی." نامجون بوسه ای به لبای جین میزنه و میره.

سئوکیجن به یونگی میگه. "خوشحالم داری با نامجون وقت میگذرونی." با سورپرایز به سمت سئوکجین برمیگرده.

"میخواستم با هم صمیمی تر بشین. اینجوری که باهم برین بنوشین و خوش بگذرونین و واقعا یه خانواده بشین. چون میدونی که، ما فقط همدیگه رو داریم." سئوکجین لبخند مهربونی بهش میزنه.

"خب، حالا نامجون هم بخشی از خانواده ست." این رو میگه چون میدونه این سئوکجین رو خوشحال می کنه که اون نامجون رو پذیرفته. فقط نه اونطوری که سئوکجین ازش انتظار داشت.

"حس میکنم باید از هوسئوک تشکر کنم. از وقتی باهاشی خیلی خوشحال تر به نظر میرسی و داری بیشتر با من و نامجون ارتباط برقرار می کنی. قبلا همیشه…. خیلی دور و سرد بودی."

با تعجب پلک میزنه. واقعا اینجوری بود؟ داره به خاطر هوسئوک عوض میشد؟

"متوجه نشده بودم…" حرفش تقریبا خودش رو شوکه میکنه. قصد نداشت به زبون بیارتش.

"اون پسر خوبیه یونگی. هوسئوک رو از خودت فراری نده."

نمیتونه نفس بکشه.

واسه همین فقط به سئوکجین سر تکون میده و میگه داره میره.

"واسه شام نمیمونی؟"

"نه. باید…" درست فکر کنه. باید راجب انفجار ناگهانی احساساتی که درش به وجود اومده منطقی فکر کنه. ولی قبل از اینکه بتونه جلوی خودش رو بگیره، کلمات از لباش خارج میشن.

"باید برم هوسئوک رو ببینم."

سئوکجین لبخند دلگرم کننده ای بهش میزنه.

Human (sope-yoonseok)Where stories live. Discover now