Part 31

444 115 405
                                    

کاش این مرض رو نداشتم که قسمت‌های فیلر وان پیس رو هم ببینم چون همه چیز باید کامل و یکسره و منظم باشه:/ خاک تو سرم.

🎭

"هیونگ! یه آدم مشکوک این اطرافه، قبل از اینکه بتونم گیرش بندازم فرار کرد." یونگی در سکوت می‌ایسته و جانگکوک بهش نگاه می کنه و با دیدن چاقوی تمیزش پشتش رو صاف می کنه. 

جانگکوک ابروی موشکافانه‌ای بالا میندازه.

دهن یونگی باز میشه و دروغی نوک زبونش آماده ست.

"تازه چهار صبحه‌، تو ممکن بود یه آدم عجیب غریبی چیزی باشی. یا یه آدم ربا." در دفاع از خودش میگه و بعد چاقو رو روی سکو میندازه. هنوز انقدری نزدیک هست که اگه بهش نیاز پیدا کنه بتونه ازش استفاده کنه‌. امیدواره مجبور نشه.

جانگکوک نگاه ناباورانه‌ای بهش میندازه و بعد سر تکون میده. "حق با توئه. همیشه باید مراقب بود، نه؟"

"دقیقا. خب پس، داشتی کسی رو تعقیب میکردی...؟"

"آره! یارو سر تا پا مشکی پوشیده بود و به محض اینکه من رو دید فرار کرد. این همون لحظه واسم مثل هشدار خطر بود. در ضمن، یه چیزی ته دلم بهم میگه این همون قاتلیه که دنبالش بودیم."

یونگی سرش رو تکون میده و با دقت گوش میکنه، در حالی که جانگکوک از بین پرده‌های پنجره بیرون رو دید میزنه.

"پس اینجا چیکار میکنی؟ نباید بری بیرون دنبالش؟ قبلا هم یه بار این کار رو کردی."

جانگکوک برمیگرده و چشم‌هاش با نگرانی پر شده.

"میترسیدم نفر بعدی که کشته میشه تو باشی."

یونگی با حالت بی حسی بهش خیره میشه و مطمئن نیست با این اعتراف چی‌ کار کنه.

"منظورم اینه که، اون حرومی کائه رو کشت، من و تو جفتمون میدونیم که کائه همیشه دست به تفنگ بود. دو قربانی بعدی متهمین قتل بودن. و کائه رسما جلوی همه بهت گفت قاتل پس… نگران بودم بعدش سراغ تو بیاد." جانگکوک میگه و سرش رو برمیگردونه و دوباره از بین پرده‌های پنجره بیرون رو نگاه می کنه.

یونگی دلش میخواد پوزخند بزنه. جانگکوک انقدر کورکورانه بهش ایمان داره که مطمئنه اون در هر حال آدم خوبه‌ست.

با کنجکاوی میپرسه. "و این وقت صبح چیکار میکردی؟ امروز که شیفت شب نداری."

"هیونگ! شب گیمه! به جز این برای چی باید همچین ساعتی بیدار باشم؟"

"خیلی از قاتلین و مجرم‌ها هم این وقت صبح بیدارن." به جانگکوک که از صورتش مشخصه بهش برخورده نیشخند میزنه.

"به خدا فقط داشتم همین کار رو میکردم! گشنه‌ام شد برای همین اومدم بیرون که یکم فست فود بخرم و اون موقع بود که اون یارو رو دیدم."

Human (sope-yoonseok)Where stories live. Discover now