part10 : Romantic sex!

704 98 163
                                    

تصویر : یامادا ریوسکه، ۳۱ ساله، اصالتا ژاپنی، شخصیت آروم و جدی ای داره، خیلی توداره و یکم منزوی ه،کینه ای و معمولا خیلی زود ناراحت میشه، آی کیوش بالاس💫،خانواده ای نداشته از بچگی...، جوون تر از سنش میزنه(در واقع خیلی جوون تر...)و همیشه بخاطر ظرافت و زیباییش تحسین شده، به حیوونا علاقه داره(هر چی وحشی تر بهتر🤧🤭) و آدمای پرحرف رو مخشن!
.
.
.
هونهان شیپرا جعبه دستمال کاغذی بزارن کنار دستشون😌💖💦ووت یادتون نره!
.
.
.

دستاش رو داخل هم قفل کرده بود و سعی می کرد به مرد جذاب روبروش نگاهی نندازه.
نمیدونست باید چی بگه...اصلا باید چیزی میگفت؟ به ثانیه نکشید که از قبول کردن درخواست سهون پشیمون شده بود!

قایق تکون میخورد و به آرومی داخل دریاچه پیش می رفت.
بازوهای سهون با هر بار پارو زدن، برجسته میشدن و زیر نور خورشید می درخشیدن.

لوهان لعنتی به خودش فرستاد.
چرا سهون باید طوری لباس میپوشید که لوهان نتونه نگاهشو کنترل کنه؟ چرا انگار جاهاشون عوض شده بود؟
لوهان داشت سهون رو دید می زد!

سهون لعنتی...
آستینای لعنتی ترِ تیشرتش رو تا روی شونه هاش تا زده بود و یقه اش هم که تا وسط سینه اش باز بود!
لعنت به طراح لباس!
لعنت به خودش که دنبال این آدم به درد نخور راه افتاده بود و حالا معلوم نبود داشت کدوم قبرستونی میبردش!

فلش بک_دو ساعت قبل

Luhan pov

سرم پایین بود آهسته برای خودم راه می رفتم و در همون حال رنگ هایی که به کف دستم چسبیده بود رو با ناخن خراش میدادم اما انگار نه انگار.
هیچ تاثیری نداشت.

پوست دستم قرمز و ملتهب شده بود.
آهی میکشم و بی خیالش میشم.
به هر حال رنگش سفید بود و به چشم نمیومد.
بعدا از ددی میخواستم تا برام پاکش کنه.

دستامو داخل جیبم میبرم و به مسیر روبروم خیره میشم.
ذهنم هنوز درگیر بکهیون بود.
یعنی کار درستی کردم که اونجا تنها ولش کرده بودم؟

واقعا احتیاجی به نگرانی برای اون جونور هفت خط نبود...فکر کردن بهش فقط باعث میشد که...
حسادت؟ یا غبطه؟

من و بکهیون درست برعکس هم بودیم.
در ظاهر من قوی و بکهیون یه بچه ی نق نقوی ضعیف بود اما...در واقعیت این من بودم که ضعیف بودم.

بک میدونست چجوری با مشکلاتش کنار بیاد اما...من هنوز با خودمم نتونسته بودم کنار بیام!

بازم غبطه...یا حسادت...؟

"عاح اصلا ولش کن!!"

زیر لب به خودم تشر میزنم.
دقیقا وقتی که میخوام به چیزی فکر نکنم دو برابر بهش فکر میکنم و این بخاطر اینه که همون لحظه دارم فکر میکنم که بهش فکر نکنم......

𝓜𝔂 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂 𝓐𝓷𝓭 𝓓𝓪𝓭𝓭𝔂'𝓼 "ᶜʰᴬᶰᵇᴬᵉᵏ"Where stories live. Discover now