Part5 : visit

719 120 38
                                    

تصویر: اوه سهون، ۲۹ ساله ، اصالتا کره ای، شخصیت بی خیال، منطقی و عصبی ای داره!(نویسنده هم نمدونه چجوری میشه این سه تا صفت با هم تو یه آدم جمع شه!!) و پایین تنه اش رو به همه چی ارجعیت میده! یکم دیوونه اس ولی ازین جذاباش!^-^ از هر چیز خوشگلی خوشش میاد و از ماهی متنفره!

.
.
.

"نظرت چیه موهاتو کوتاه کنی؟"

کریس موهای بلندش رو روی شونه ی چپش ریخت و بی حوصله نگاهی حواله ی پسر وراجی که داشت کنارش راه میومد انداخت.

"نظرت چیه بکشی بیرون؟؟"

"مگه تا حالا توت بودم؟؟؟"

"خفه میشی یا خفت کنم عنتر!؟؟"

"جوووون خشن دوست داری؟"

بالاخره پسر با پس گردنی ای که از کریس نوش جان کرد، به کصشعر گویی هاش پایان داد البته تا حدودی..

"اخخ دست نیست که تبره! منو بگو میخوام جنابعالی رو ببرم خونه امون! بجای تشکر کردنت ه لندهور؟؟"

کریس هوفی کشید و بین ابروهاش رو با دوتا انگشتای وسطش فشار داد تا خطوط شکل گرفته از بین برن.
داشت خودش رو کنترل می کرد تا نزنه جوون مردم رو ناکار کنه...

تقریبا به خونه رسیده بودن.

"داری پشیمونم میکنی ازینکه پیشنهادتو قبول کردم...میدونی که هتل رو ترجیح میدم به خونه ی تو و اون برادر روانیت!"

"حالا توام هی برین به اندامم...گفتم که! مگر اینکه من تو قبرستون دراز کشیده باشم تو بری هتل!"

اگر هر کس دیگه ای جای اون پسر بود کریس بهش میگفت که"پس برو تو قبرستون دراز بکش!" ولی خب اون پسر هر کسی نبود و کریس نمیتونست به کسی که خودش زندگیش رو نجات داده بگه بمیر!

جلوی در باریک و کرم رنگ از حرکت ایستادن. پسر با کلیداش درو باز کرد و هلش داد:"لیدی ایز فرست!"

کریس مثل دفعه قبل دوباره پس کله اش کوبید و کیف بزرگ ویولنی که پشتش حمل میکرد رو تو بغلش انداخت و با قدمای آهسته ازش دور شد.

"میرم سیگار بخرم...تموم کردم..."

"اخخخ مخ نازنینم... این چیه؟؟... نمیتونستی قبل ازینکه بیاییم بخری؟...هوی...برمیگردی دیگه؟؟...هی لندهور...یه چندتا کاندومم برا داداشم بخر لازم داره! فلفلی باشه...یادت..."

دور شده بود و دیگه بقیه ی چرت و پرتاش رو نمیتونست بشنوه.
گاهی نه گفتن به آدما سخت می شد...وگرنه مجبور نبود این عذاب الهی رو تحمل کنه!
گرچه عذاب بزرگتر تو خونه منتظر بود!

پسر وراج رو میتونست تحمل کنه ولی اون عوضی ه حشری رو نه! حدس میزد یه چندتا هرزه الان در حال لولیدن توی اون خونه ان...کاش رفته بود هتل! البته بجز هتل یه جای دیگه هم بود که میتونست بره اما...ترجیح میداد فعلا نزدیک خانواده تاناکا نشه!

𝓜𝔂 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂 𝓐𝓷𝓭 𝓓𝓪𝓭𝓭𝔂'𝓼 "ᶜʰᴬᶰᵇᴬᵉᵏ"Where stories live. Discover now