part8 : the past2

571 104 29
                                    

تصویر: اوه سونگ هون، ۱۷ساله، اصالتا کره ای، شخصیت پرحرف و شیطونی داره، اجتماعیه،با همه و همه چیز شوخی میکنه:)، توی موقعیتای خطرناک دهنش حتی بیشتر از قبل فعالیت میکنه:) زیاد اهل فکر کردن نیست:") ولی برعکس چیزی که نشون میده خیلی احساساتی و حساس ه...تازگی ها رژیم گیاه خواری گرفته🤦‍♂️😂 به طبیعت و حیات وحش احترام میزاره و به تاریکی فوبیا داره...
.
.
.

همین اول ووت بدید و کامنت و فالو فراموش نشه دیگه💜🍌😁
.
.
.

فلش بک_۱۵ سال قبل_توکیو

"چه خبر شده کریس؟"

چان در حالی که به محافظایی که با اضطراب داخل عمارت این طرف و اون طرف میرفتن نگاه میکرد، خودش رو کنار رفیقش رسوند تا بلکه اون براش شرایط فاکی پیش اومده رو توضیح بده.

از صبح دلشوره داشت...شایدم دلپیچه...به هر حال مهم اینه که حالش خوب نبود و قطعا روزی که صبحش با گوه شروع بشه آخرش به گوز کشیده میشه:/....

"اوه سهون فرار کرده! اون نیم وجبی...حتی منم نمیتونم به راحتی از بین اون همه نگهبان از اون زیرزمین خارج بشم!"

چانیول در حالی که به چهره ی عصبی دوستش میخندید گفت:"عجب مارمولکی ه پسر..."

"فقط این نیست!"

با توقف کریس، چانیول هم ایستاد.
لحن کریس یکدفعه جدی شده بود و این برای چان یه هشدار بود!

"اوه جی هو نه تنها راضی نشد باهامون همکاری کنه بلکه بقیه مخالفا رو هم جمع کرده! اون عوضی داره از گروگان گرفته شدن پسرش سود میبره! هه باورم نمیشه..."

کریس پیشونیش رو ماساژ داد و کمی خودش رو آروم کرد.

"معلوم نیس کِی بریزن اینجا...من سورا و کای رو سپردم دست سوکیهارا تا به یه جای امن ببردشون...باید آماده باشیم..."

چان خیالش از بابت همسر و بچه هاش راحت شده بود. اهمیتی نداشت که خودش تو خطر باشه اما هرگز راضی نمیشد تا خانواده اش رو چیزی تهدید کنه!

نفس راحتی کشید و همراه با کریس به سمت زیرزمین راه افتاد.

زیرزمین مخفی عمارت تاناکا ؛ که بی شباهت به بازارهای سیاه زیرزمینی نبود؛ چندین قسمت مجزا داشت و از بین همه ی بخش ها، جایی که برای چان بیشترین جذابیت رو داشت بخش نگهداری اسلحه بود!

برای یه دلال اسلحه چی بهتر از اتاقی که تمام دیوار هاش و گوشه و کنارش از انواع و اقسام اسلحه های کوچیک و بزرگ پر شده میتونه باشه؟!
قطعا هیچی!

چان دوتا کلت سبک رو انتخاب کرد و پشت کمرش جا ساز کرد.
برخلاف کریس که اسلحه های سنگین رو میپسندید چان ترجیح میداد تا از اسلحه های سبک و قابل حمل استفاده کنه.

𝓜𝔂 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂 𝓐𝓷𝓭 𝓓𝓪𝓭𝓭𝔂'𝓼 "ᶜʰᴬᶰᵇᴬᵉᵏ"Where stories live. Discover now