خورشید من

549 110 55
                                    

با بلند شدن صدای رعد و برق و زوزه شدید باد
جیهوپ نگران از پنجره ها بیرونو برانداز کرد

چانیول نگاه متعجبی بهش انداخت و پرسید

چانیول_ الان چی شد؟

بکهیون شونه ای بالا انداخت و تکه ای میوه تازه توی دهنش گذاشت

کای به جیهوپ نگاه کرد و با لحن مرددی پرسید

کای _ این صداها .... بد و خطرناکن؟

جیهوپ به سمتش برگشت و نفس عمیقی کشید

جیهوپ _ برای ما خطرناک نیست اما برای چانیول و بکهیون خیلی خطرناکه

بکهیون بلافاصله میوه توی گلوش پرید و مشغول سرفه کردن شد

چانیول به خودش اشاره کرد و با لحن متعجبی پرسید

چانیول_ من؟؟ مگه چی کار کردم؟

یونگی همونطور که روی پای جیمین سر می ذاشت توضیح داد

یونگی _ کار خواصی نکردی فقط اونی که حدودا هزار و خورده ای سال پیش بهش خیانت کردی داره میاد اینجا

پسر قد بلند سراسیمه و رنگ پریده نگاهی به جیمین انداخت و پسرک لبخندی زد

جیمین_ احتمالا زنده می مونی

بکهیون ‌که حالا تکه میوه رو با کمک لیسا که به موقع بهش آب رسونده بود قورت داده بود به حرف اومد

بکهیون_ نقش منه بدبخت این وسط چیه؟

جیهوپ_ تو کسی بودی که بخاطرت جنگ راه افتاد و البته نیاکان تو بودن که تهیونگو تا سر حد مرگ آزار دادن
چانیول فحشی زیر لب داد و دست به کمر شد

چانیول_ خوب ؟ الان چی می شه؟

یونگی عصبی غرید و سرشو بیشتر به جیمین چسبوند

یونگی _ اگه خفه خون نگیری نمی رم باهاش حرف بزنم پس بتمرگ سر جات تا برسه اینجا

بکهیون ترسیده دستای لیسا رو گرفت و به چشماش خیره شد
دختر لبخند آرامش بخشی زد و کمک کرد بکهیون گوشه ای بشینه

جیهوپ نفس عمیقی کشید و روبه یونگی حرف زد

جیهوپ_ فک نمی کنم حریفش بشیم .... اون ..‌ خوب اون

یونگی _ بنظر قراره هممونو بکشه؟

یونگی با حالت تمسخر آمیزی پرسید

جیهوپ_ ممکنه

جیمین تلخندی زد
جیمین _ چیزی رو از دست نمی دیم دوباره متولد می شیم دوباره درد می کشیم دوباره عزیزانی رو از دست می دیم و باز هم توی مسیر هممون به هم دیگه بر می خوریم انقدر این چرخه تکرار می شه تا بلاخره با صلح بینمون متوقف بشه

Behind the mirrorWhere stories live. Discover now