6.

319 73 13
                                    

عاشق ابی بودم...عاشق رز ابی

اولین باری که فهمیدی یک جعبه پر از گل رز ابی فرستادی جلوی در خوابگاه

برام مثل یک رویا بود ولی تو واقعی بودی

لبخند هات،اغوش گرمت،حمایت هات

تو برام واقعی ترین رویا بودی

شدی دلیل خوشحالی هام...شدی دلیل زندگیم...شدی دلیل هر نفسی که با عطر وجودت می کشیدم..من به تو..به وجودت...به عشقت اعتیاد داشتم

29نوامبر2018

فَنی که درحال درس دادنش بود روی دختر جلوش پیاده کرد و بهش کمک کرد بلند بشه

-"مفصل های بدنتون میتونن دردناک ترین ضربه هارو بزنن پس همونطور که دیدین من فقط با ضربه ارنجم یونارو ضربه فنی کردم"

-"مشکلی نداره تو تمرین ازش استفاده کنیم استاد؟"

سرشو تکون داد و پیشونی دردناکشو مالید

-"اگر میخواید رهی بیمارستان بشید ازش استفاده کنید و بعدش از اموزشگاه من برید!"

-"استاد..بجز ارنج و زانو میتونیم با مچ دست و پا ضربه ی خوبی داشته باشیم؟"

با تیر کیشدن ناگهانی سرش نگاهشو از شاگردش گرفت

-"نتیجه ای که دنبالشی با اون دو قسمت نمیتونی بگیری...ارنج..زانو..این دو قسمت به تنهایی دردناک ترین ضربه هارو میزارن..شما با استفاده از این دو میتونید بدنتون رو درصورت گیر افتادن تو دست حریف ازاد کنید..باید...باید.."

از درد اخم کرد و خم شد

-"حالتون خوبه استاد پارک؟"

روی صندلی نزدیکش نشست

این درد برخلاف قبل خیلی شدیدتر بود..حتی چشم هاش سیاهی می رفت و نمیتونست باز نگهشون داره

-"استاد پارک..از بینیتون خون میاد"

دستمالی که جلوش گرفته شد گرفت و دستشو رو هوا تکون داد

-"خوبم..میتونید برید..برای امروز کافیه"

سرش درحال انفجار بود...چند دقیقه طول کشید تا سالن از شاگرد هاش خالی بشه...دوباره تنها شد و اون درد وحشتناک تو سرش پیچید

رو زانوهاش افتاد و مشتشو به زمین کوبید

-"اروم بگیر لعنتی..هنوز برای مردن زوده...اروم باش...آاآهه.."

چندبار پلک زد و به سالن خالی نگاه کرد..موبایلش رو از جیبش بیرون کشید و بعد از چند بار لمس کردنش و فشردن دکمه پاور جلوی صورتش گرفتش

𝙁𝙚𝙞𝙣𝙩 𝙂𝙤𝙙|💔|𝗬𝗼𝗼𝗻𝗺𝗶𝗻Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ