18.

40 6 0
                                    

غیر قابل باوره. یا شاید از نظر ادم های دورشون چندش به نظر میاد.شاید هم فقط تانیا اینطور فکر میکنه.

وقتی با ایپد توی دست هاش بالای سرشون ایستاده و بی توجه به دو بادیگار کنارش با صورت جمع شده نگاهشون میکنه.

میدونه این رفتارش چیزیو عوض نمیکنه. چون تهیونگ حتی بعد از ورود اون ها دست از بوسیدن یونگی درحالی که روی پاهاش نشسته و خودشو بهش میماله بر نمیداره. انگار دیگه واحد هاشون یکی شده چون عملا هر وقتی به دیدنش میاد اون دو نفرو کنار هم میبینه.

-"باید تا کمتر از یکساعت دیگه جواب این ایمیل هارو بدم و الان 40 دقیقه است منتظرم دست از بوسیدن اون لعنتی برداری!"

تهیونگ بالاخره، کمی فاصله گرفت ولی از روی پاهاش بلند نشد.

موهای بلند سفیدشو عقب داد و نیم نگاهی به تانیا و دومرد قد بلند کنارش انداخت.

-"چی میخوای؟"

-"هیئت مدیره شرکت درخواست جلسه دادن"

-"چرا؟"

-"چون نگران پروژه داروی جدیدن که قرار بود ماه پیش فرمولش تکمیل بشه ولی هنوز کارشو تموم نکردی"

بالاخره از روی پاهاش بلند شد. تانیا تازه متوجه این که ربدوشامبر طلایی رنگ تهیونگ تنها چیزیه که پوشیده شد.نفسشو بیرون داد و نگاهشو روی صفحه ی ایپد برگردوند.

-"باید یه سر به شرکای چینی بزنی.انگار چند نفر تو هفته ی قبل به انبار های شمال دستبرد زدن.اون هام حسابی عصبانین"

-"یه محموله ی جدید براشون بفرست و از دلشون در بیار"

-"دفعه ی قبل هم همینو گفتی ولی انگار محموله ای که قولشو بهشون داده بودی اصلا به دستشون نرسیده"

-"چی؟"

بالاخره لحن جدیی به خودش گرفت.

-"یکی داره توی کارهامون موش می دوونه!باید خودت یه سر به انبار های چین بزنی"

-"میدونی اگه ببر سفید بفهمه چی میشه؟رسما کارمون تمومه!"

تانیا ایپدو به یکی از بادیگارد های کنارش داد.

-"گفتم جت شخصیتو اماده کنن.بهتره همین امشب بری تا اتفاق بزرگتری نیوفتاده"

دوطرف دست هاشو روی بار چوبی گذاشت و نفس عمیق کشید.

-"کسی هم دستگیر شده؟"

-"شیائو ژانگ انگار یه چیزهایی میدونه.بهش خبر دادم به محض نشستن هواپیما بیاد دنبالت.میخواد شخصا بهت گزارش بده"

-"خوبه"

برگشت به یونگی که تمام مدت توی سکوت رو به روش نشسته بود نگاه کرد.

-"برای شنبه هفته ی بعد یه جلسه با سهامدار ها بذار. به محض برگشتن به کره میبینمشون"

-"بله قربان"

𝙁𝙚𝙞𝙣𝙩 𝙂𝙤𝙙|💔|𝗬𝗼𝗼𝗻𝗺𝗶𝗻Where stories live. Discover now