16.

166 23 9
                                    

-"حرومزاده..حرومزاده.."

-"مثل سگ بزنینش..میخوام همه ی استخون هاش خرد بشه"

-"اما ممکنه بمیره قربان"

بی توجه به ترس و نفرتی که توی چشم های پسر بچه ی 10 ساله موج میزد بادیگارد کنارشو جلو هل داد

-"اگر مُرد همینجا دفنش کنید..نمیخوام چشمم بهش بی افته"

-"چرا انقدر از من متنفری؟"

صدای بچه گانه ش حالا بالغ تر بود..از ته گلوش داد میزد و میون دست های دو بادیگاردی که گرفته بودنش تقلا میکرد

-"کیم تهآلا مال منههه...از مامانم دورشو کثافتتت"

بی هوا جلو رفت و سیلی محکمی توی گوشش کوبید

رد قرمز دستش روی صورت سفید پسر موند

انقدر عصبی شده بود که میخواست خودش کارشو تموم کنه

اگر زنی که همراه با صدا زدن اسمش سمتشون می دویید مانع نمیشد

-"اوپا..هیونگووننن...اوپا خواهش میکنممم..."

خودشو جلوی پسر بچه ی افتاده روی زمین انداخت و تن تب دارشو بغل کرد

-"گمشو کنار تهآلا.."

-"تهیونگ پسر منه حتی اگر نخوایش..خودم بزرگش میکنم!"

-"بزرگش میکنی؟"

با پوزخند گفت و بلند خندید

-"یه بچه ی آلبینیسم با نقص ژنتیکی بزرگ میشه؟بهش نگاه کن تهآلا!"

با نفرت به پسر ده ساله ش خیره شد و ادامه داد

-"کافیه لختش کنم و بزارمش تو همین آفتاب تا از التهاب پوستی بمیره! اون خونه رو آتیش زد تا بمیریم!!!"

-"کافیه!!"

زن جیغ زد و شالی که روی شونه هاش بود روی پسرش گذاشت..نباید بیشتر از این توی اون هوا نگهش میداشت

-"تهیونگ پسره منه...فقط من!پس جرعت نکن حتی به آسیب زدن بهش فکر کنی!وگرنه اونی که نابود میشه خودتی!!"

لحنش به آرومی همیشه نیست..سرد و خشنه..

انقدر با لحن همیشگیش فرق داره که مرد رو به روش با چشم های گرد شده نگاهش میکنه

-"تو..منو به اون حرومزاده.."

سیلی ای که تو دهنش کوبیده شد خفه ش کرد

-"یکبار دیگه این اسمو به زبون بیار تا با دست های خودم نابودت کنم کیم هیونگوون!"

شاید همین شخصیتش پسرشو عاشق خودش کرد

مراقبت مادرانه ش و ممنوعه های خونیش..

پسربچه 10 ساله بعد از دیدن روی قوی مادرش لبخند میزد

𝙁𝙚𝙞𝙣𝙩 𝙂𝙤𝙙|💔|𝗬𝗼𝗼𝗻𝗺𝗶𝗻Where stories live. Discover now