༄𝐏𝐚𝐫𝐭~𝟏༄

1.4K 144 114
                                    


با آهنگ کلاسیکی که از بلندگو پخش میشد ریتم گرفته بود .. صدای همخونیش با الویس پرسلی خواننده محبوبش تو سلول بزرگش اکو میشد .. تا قبل پخش شدن این آهنگ، عقیده داشت هیچ چیز نمیتونه تمرکزشو موقع خوندن رمان های معروف آگاتا کریستی بهم بزنه .. ولی بقیه چی میدونستن از آدم بی‌خیالی که آزادانه با آهنگ خاطره انگیزش بوی خاطرات گذشته رو عمیقن وارد ریش میکرد و باعث ترک کردن اعتیاد به" آگاتا کریستی" میشد؟

کتاب رو رو میز سفید کنارش گذاشت و سرشو از پشت صندلی آویزون کرد ..
موهای لخت مشکیش هم مثل خودش آزادانه از پشت رها شدن
مثل افکار رها شدش که به یاد آخرین روز قبل از زندانی شدنش درحالیکه روبدوشامبر قرمز رنگی به تن داشت و بیخیالانه در رقص ناهماهنگی غرق شده بود کشوند ..

حتی بعد از سر رسیدن پلیس ها و شکسته شدن در اتاق خوابش و حس سردی فلز های دستبند دور مچش هم اونو از خلسه ی آرومش بیرون نیاورد ..
دقیقا مثل همین الان .. بی تفاوت ، آروم ، آزاد .. روحی آزاد و بدنی اسیر .. اسیر میله های زندان ..

اسیر آهنگ خاطره انگیز الویس و پرت شدن به گذشته خیلی دورش ..
خیلی طول نکشید که با صدای در و به پایان رسیدن آهنگ قدیمیش از خلصه درونیش بیرون اومد .

_بیا بیرون ، ملاقاتی داری

سرشو بلند کرد و با نگاه منجمد کنندش به نگهبان نگاهی انداخت
این نگاه شاید به تنهایی قابل خوندن نبود ولی بعد ۷ سال نگهبان کیم جین معروفترین و خطرناک ترین قاتل سئول بودن یه چیزایی یادش داده بود

پسری کم حرف ولی خطرناک .. با اون نگاه تیز و رد زخمی کوچیک کنار ابروش ، ناخداگاه حتی تکه سنگی روهم به ترس وا میداشت چه برسه به نگهبان بیچاره ..

_ مـ..معرفی نکرد خودشو..

از صندلی یک نفره سفید رنگ سلولش بلند شد .. البته ک رنگ سفید به تنهایی فقط شامل صندلی نمیشد و کل سلول به همین رنگ تزیین شده بود..

وایت روم به تنهایی برای هر آدم دیگه ایی دیوانه کننده بود ولی نه برای پسری که کل زندگیش یه آدم دیوانه بود !

چه دیوونه ی عشق ، چه دیوونه ی انتقام!

رو به نگهبان ایستاد ، تا خواست دستشو جلو بیاره نگهبان فوری حالت دفاعی بخودش گرفت ..
مردک ترسو هنوز بعد ۷ سال هم برای هر حرکت کیم جین عکس العمل نشون میداد؟
وقتی نگاه تمسخر آمیز جین و دستای مشت شدش که به معنای دستبند زدن به جلو اورده بود رو دید نفس راحتی کشید .

دستبند رو به دستای زخمیش زد و اونو به بیرون از سلول یعنی راه رو های زندان هدایت کرد.
بعد از اینکه از نگاه به خون نشسته ی کلی زندانی عبور کردن به اتاق ملاقات رسیدن
این بخش زندان تنها جایی بود که جین تاحالا پا درون اون نداشته بود .

⊰ 𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐑𝐔𝐃𝐆𝐄 ⊱Where stories live. Discover now