༄𝐏𝐚𝐫𝐭~2༄

579 109 91
                                    


ذهنش برخلاف روزها و سال های قبل که مثل اقیانوس آرام و خالی از موج های بزرگ ، ساکت بود، الان بخاطر یه زمین لرزه ، احتمال سونامی رو به یدک می‌کشید

چشماش جای جای سقف رو رصد میکردن و مغز خستش دنبال یه نقطه پررنگ که تموم خاطرات تلخ و شیرین زندگیش رو بهش متصل میکرد

خیلی وقت بود تموم خاطراتشو تو گوشه ای از قلبش خاک کرده بود
ولی اون نقطه ..
پررنگ تر از چیزی بود که بخواد نادیده بگیره
یاد چشمای اون پسر افتاد .. همون پسری که امروز دفترچه گذتشش رو جلوش باز کرده بود و هرچند نا مطمعن ولی قاطعانه راجبش نظر میداد
همون ادم
چشماش آشنا بود
میتونست از اون چشما رایحه گرم خونه و شوق و خوشحالی و هیجان رو ببینه
دقیق مثل خودش

زمانی که از شیطنت زیاد همش دنبال دردسر بود و دقیقا بخاطر همین کجنکاویش پاشو تو راه خیلی اشتباهی فرود آورده بود
درسته ..اون نگاه یادآور خودش بودن
جین هم روزی مثل همون پسر شمع گرمی تو چشماش شعله ور بود

ولی چی میشه اگه بدونی تو شب پر باد زمستونی با باز کردن پنجره و کنار دادن پرده حریری باعث خاموشی اون شمع میشی اما با این حال بازم اونکارو انجام بدی؟
روشنایی شمع جای خودشو به دود پارافین آب شده میده

این همون اتفاقیه که تو چشمای جین افتاده بود ..بخاطر اعتماد ، کنجکاوی و عشق غلطش باعث خاموشی اون شمع شده بود
راهی قدم برداشته بود که میدونست تهش بن بسته
پنجره ایی رو باز کرده بود که میدونست عاقبتش خاموشی اون شمعه
ولی بازم کورکورانه انجامش داده بود

و این شد دلیل پسر ۲۵ ساله ی شکسته ایی که از اون نگاه گرم ، تنها سرماش به جا مونده
به چپ دمر شد و نگاهش رو جلد شخصیت پوآرو کتاب که رو میز بسته شده بود افتاد

دوباره ذهنش سمت اتاق ملاقات امروز پرواز کرد
نمیدونست اون پارک چجوری میشناستش و انقد دقیق راجب شخصیت فراموش شدش حرف میزنه درهرصورت اونقدر راجب مسائل خنثی بود که نخواد عکس العمل خاصی نشون بده

دلیلی نداشت جین بخواد راجب گذشتش با پارک حرف بزنه یا بهش کمک کنه واسه پیدا کردن اونا ولی تنها چیزی که تحریکش کرده بود همون حرف بود:
_اون باید جزا کارش رو بده!

بیخیال افکار مضخرفش شد و رو تخت سفیدش نشست
به هر حال قرار نبود دیگه پارک رو ببینه
جین آینده ایی نداشت که طلب آزادی رو از کسی بکنه ..اون درواقع تو جسمش زندانی بود نه میله های زندان .
درخواست فراری دادنش‌ تنها بخاطر منصرف کردن اون پسر بود

کتاب رو از میز برداشت
یادش نمیومد چند صد بار این رمان رو خونده و تموم کرده ولی همچنان باز هم به خوندنش ادامه میداد
جنایی ، ژانر مورد علاقه جین بود که بعد مدت ها میتونست قبول کنه بلاخره تو این دنیا یچیز هست که بهش علاقمند باشه

⊰ 𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐑𝐔𝐃𝐆𝐄 ⊱Where stories live. Discover now