༄𝐏𝐚𝐫𝐭~13༄

282 64 62
                                    


غرق در اقیانوس افکارش دست و پا میزد ..اقیانوسی از آدمای جدیدی که ناخواسته وارد زندگیش شدن و خودشونو به افکارش اضافه کردن

اون شب زمانیکه برای اولین بار به کاباره رفته بودن فکر میکرد قراره با آدمای ترسناک و کریپی مواجه بشه که درحال سلاخی کردن یک جنازن!

اما بعد از ملاقاتش با مایکل و دنیل تموم تصوراتش عینه ورق برگشتن
اونا هم قربانی بودن ، قربانی آدمی که جدیدا اسمش پررنگ‌ترین حروف تو ذهنش جای می‌گرفت:
گونگمین!

درسته که دنیل تقریبا کل زندگیشونو برای جین تعریف کرده بود اما خیلی چیزا از شنیدنش سانسور شده بود
اونم کاری که گونگمین باهاشون کرد و دلیل بد شدن رابطه ی تهیونگ با مایکل

جین خیلی وقت بود وارد داستانشون شده بود ، دقیقا از همون روز کنار پل هان
پس این حق رو کاملا به خودش میداد که بخواد از قضیه سر در بیاره

روحیه ی کنجکاو جین هم بی تاثیر تو این مورد نبود
حقیقتا توی این ۱۸ سالی که زندگی کرد روزاش بدون هیجان و تکراری میگذشتن .. اگه یه فلش بک به جین ۸ ساله تا ۱۸ ساله میزدی ..آدمی رو میدیدی که یا درون کتاباش غرق شده و برای کمیک خوندن شبانش با مادرش بحث می‌کنه ، یا درحال دیدن سریال های اکشنشه و برای کراش بودن شخصیت اصلی فیلم هیجان زده میشه .. با اینکه جین مغز خیلی خفنی داشت و از پس خیلی از معادله های ریاضی بر میومد اما اصلا از درس خوندن خوشش نمیومد .. همینقدر باهوش بودنش رو هم به خون پدرش که تو رگاش در جریان بود مدیون بود !

کلا هیجان زندگی جین فقط تو داستانایی که میدید و میخوند خلاصه میشد . پس چی بهتر از اینکه الان خودشو توی داستان واقعی جای بده؟
بلاخره بعد اینهمه کمیک ابرقهرمانه خوندن یجا باید جوگیرش کنه دیگه نه؟

دائم درحال فکر کردن و پریدن از این شاخه به اون شاخه بود که با پخش شدن اسم آشنایی تو گوشش حواسش به اطرافش جمع شد

_تهیونگ خبر جدید برات دارم

صورتشو سمت جونگکوک که همزمان دنده رو جابه جا میکرد و با گوشی صحبت میکرد چرخوند
صدای تک خند پسر تو کل فضای ماشین پخش شد

_ حدس میزنی امروز کیو دیدم؟؟ کیم ویکتور اعظممم !

جین با تعجب به ادامه ی مکالمه جونگکوک و تهیونگ گوش کرد
چی میشنید؟ ویکتور فروشگاه کمیک بود؟؟اونجا چیکار میکرد؟

_حالا میام راجبش باهم حرف میزنیم ..تا برسم مغزتو خوب بکار بنداز که باید تو فکر نقشه جدید باشیم

با لبخند کشیده ی رو صورتش تلفن رو قطع کرد و تو جیبش گذاشت ، تا تهیونگ حرفاشو آنالیز میکرد طول می‌کشید بهتر بود حرفارو حضوری بهش میزد

_مطمعنی درست دیدی؟

جین هم تو این جریانات دخیل بود پس لحن متعجبشو درک میکرد
سرشو تکون داد
_آره خود عوضیش بود ..مطمعنم حضورش تو اونجا بی دلیل نیست .. خوشحالم بلاخره یه نشونی ازش پیدا کردیم

⊰ 𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐑𝐔𝐃𝐆𝐄 ⊱Where stories live. Discover now