نفهمید کی رسیدن فقط وقتی چشماشو باز کرد فهمید ماشین توقف کرده
تو اون تاریکی شب چشماش چیزی جز نور پخش شده یک کافه یا شایدم یه خونه نمیدیدن ..پس نمیتونست بفهمه دقیقا کجاستولی سکوت شب و کیلومترها دور بودنش از سئول میتونست دلیل محکمی باشه برای خلوت بودن و پرنزدن حتی پرنده ای تو اون مکان
از ماشین خالی پیاده شد و خودشو به پسری که ایستاده بود و به تنها نور موجود در اون مکان نگاه میکرد رسوند
_اینحا کجاس؟جونگکوک نگاهشو به جین داد
_اوه بیدار شدی؟ انقدر خوابت سنگین بود که نتونستم بیدارت کنمو با لبخندش سعی کرد جین رو آروم کنه
جین فقط نگاهش میکرد ..نمیدونست چه عکس العملی باید داشته باشهجونگکوک دستاشو تو جیبش کرد و به دور دست ها خیره شد
_یه شهربازی از کار افتاده و خراب که الان شده مخفیگاهمون ..جین با تعجب به اطرافش دقت کرد ..تازه تونست چرخ و فلک بزرگ و خراب با میله های زنگ زده و زوار در رفته که گوشه ایی رخ گرفته بود رو ببینه
اونا دقیقا توی ورودی شهربازی جایی که دلقک از بین رفته و ترسناک بهشون خوش آمد میگفت ایستاده بودن
چادر سیرک که نصف پارچش ازبین رفته بود و فقط اسکلت میله ایش بیرون زده بود ، اسب گردان زنگ زده، باجه بلیط فروشی سوخته شده، ترن هوایی با میله های شکسته شده و....
تا چشم کار میکرد وسایل بازی دیده میشدجونگکوک نفس عمیقی کشید
_ اینجا انقدر فراموش شدست که حتی شهردار و کسایی که اینارو ساختن یادشون نمیاد روزی همچین جایی وجود داشته ..جین نمیدونست چرا این جمله انقد براش غمگین بود ..درد فراموش شدن .. تاحالا تجربشو نداشت ولی درک میکرد که چقدر میتونه درد داشته باشه ...
فراموش شدن به معنای بودن ولی نبودنه ..اینکه هیچوقت نباشی بهتر از اینکه باشی ولی فقط به خاطره و فراموشی سپرده بشی .. و این دردناک بود_فراموش شدست و کسی اینجا نمیاد ..به این دلیل اینجا رو واسه خودتون انتخاب کردین؟
_شاید .. الان این مهم نیست ، به خانوادت خبر دادی؟
جین حس خیلی بدی کل وجودشو گرفت ..هیچوقت فکرشو نمیکرد یه قدم زدن ساده زیر بارون واسه رفتن به کمیک فروشی اونو تا اینجا بکشونه
_نمیدونم بهشون چی بگم ..
_نگران نباش قرار نیست خیلی اینجا بمونی .. نمیدونم تهیونگ چه نقشه ایی تو سرش داره .. ولی نجات دادنت تنها بخاطر رسیدن به هدفش بود وگرنه اون به جون کسی اهمیت نمیده .. درواقع نه تنها اون بلکه هممو..نمیخوام خیلی راجب این موضوع حرف بزنم درکل ..اون فلش خیلی مهمه بیا فقط فلش رو پس بگیریم و تو برگردی پیش خانوادت
YOU ARE READING
⊰ 𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐑𝐔𝐃𝐆𝐄 ⊱
Randomྉ༻────────ྉ༻ ༄ 𝐍𝐚𝐦𝐞: 𝙏𝙝𝙚 𝙂𝙧𝙪𝙙𝙜𝙚 ~ ~ [ کینه ] : [گرادج] ~ به خودم نگاه میکنم ، حتی مرگ هم از نگاهم میترسه... چه حسی داره کل زندگیت تو یک کابوس خلاصه بشه؟ برخلاف بقیه نمیخواستم از این کابوس بیدارشم بیدار شدن برا زنده هاست نه برامنی که...