༄𝐏𝐚𝐫𝐭~18༄

243 50 78
                                    

××'═────•께러즈•────═'××
Nick|𝘁𝗵𝗲 𝗴𝗿𝘂𝗱𝗴|joy
Part 18



درحالیکه مسواک تو دهنش بود دستشو درون موهاش فرو برد و کمی به هم ریختشون
با رنگ و مدل موی جدیدش خیلی حال میکرد .. احساس میکرد آدم جدیدی شده ..همیشه تغییر از کوچکترین چیزها شروع میشه
و جین با همین تغییر کوچیک احساس قوی بودن میکرد

این واژه ای بود که جدیدا افکارشو در بر می‌گرفت ، شایدم میخواست خودشو به مردی که گاهی اوقات با نگاه وحشیش وجودشو ذوب میکرد ثابت کنه؟
که ببین من واقعا قوی بودم
تو حق نداری منو ضعیف خطاب کنی

ضعیف حرفی بود که بار ها از لب های باریک اون مرد بیرون جهیده بود و وجودش رو به مسخره گرفته بود.
متوجه بود که این حرف تهیونگ روش تاثیر گذاشته ..

اتفاقا جین آدم تاثیر پذیری نبود.. حتی کلمات توهین آمیز همکلاسیاش که بهش حسودی میکردن هم چیزی نبود که تو ذهنش و روحش نفوذ پیدا کنه
اما ..

همین" اما "رو مخش بود ..همین استثنا که تهیونگ شاملش میشد
اینکه به هر حرف تهیونگ کلی فکر کنه
و وقتی هم که بخودش میاد ، خودشو جایی ببینه که داره برای قویتر شدن تلاش میکنه تا خلاف حرف اون مرد رو به خودش ثابت کنه
خودشم میدونست چرا تهیونگ جزوی از اون استثنا هاست
حس عجیبی که همون اولین روزی که تهیونگ رو دید باهاش همراه شده بود و در آخر حس نوجوونه و احمقانه خطابش کرد.

_ایکاش کمتر تحت تاثیر ظاهرت قرار میگرفتم عوضی جذاب

صورتشو جمع کرد و به صورت پف کردش و چشمای خواب‌آلودش نگاه کرد

نمی‌فهمید چرا باید صبح به این زودی با صدای هشدار خیلی رو مخی که ظاهراً تو هر اتاقی نصب شده بود پا میشدن اما در هر صورت ساعت ۷ صبح بود و جین درحال مسواک زدن بود..
که مطمعنن بعدشم باید به کاری که از همون اول پاشونو به اینجا کشوند میرسیدن.

بعد از اینکه دهنشو شست ، نگاهش به پیرسینگ روی روشویی افتاد
دیشب که صورتشو شست پیرسینگ فیکشو همونجا رها کرده بود و دیگه یادش رفت برش داره.
پیرسینگ فیک بینی شو تو جیب شلوارش که از دیروز تاحالا عوض نشده بود گذاشت

تهیونگ فقط برای خودش لباس راحتی برداشته بود ، اون عوضی حتی به جین نگفت کجا قراره برن که جین هم بخواد لباس برداره
حتی اون مسواکی هم که به لطفش تونست دندونشو تمیز کنه بخاطر امکانات خود اتاق بود که در اختیارشون گذاشته بودن

از دستشویی بیرون اومد و توجهش به تهیونگ که انگار تو کیفش دنبال چیزی میگشت جلب شد

تهیونگ قسمتی از پارچه ی کوله شو کند تا چیزی که توش مخفی کرده بود رو در بیاره
دوتا از کلت کمریشو که یکیشو به جین داده بود و یکی هم مال خودش بود رو تو دستاش گرفت

⊰ 𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐑𝐔𝐃𝐆𝐄 ⊱Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin