༄𝐏𝐚𝐫𝐭~10༄

400 79 102
                                    

های :)
خواستم بگم چندتا آهنگ پیشنهادی تو این پارت گذاشتم که اگه دوست داشتین میتونین حین خوندش اوناروهم گوش کنین
همین دیگه..
امیدوارم از این پارت لذت ببرید 3>

___________________________________
𝗦𝗢𝗡𝗚 ♪ ➪ - Roslyn- bon iver
___________________________________


سرش روی دست راستش بود و با دست چپش توپی که از زیرتخت پیدا کرده بود و به دیوار میزد .
با هر برخورد توپ به دیوار ، دوباره درون دستاش قرار می‌گرفت

مثل افکار شلوغش که خودشونو محکم به دیواره های جمجمه اش میکوبوندن و نتیجش غرق شدن تو همون افکار بود

دروغ چرا خیلی راجب اون ۳ نفر کنجکاو شده بود... اینکه راجب کی حرف میزدن؟ اون آدمی که تهیونگ ازش کمک گرفته بود و عصبانیت پسرا رو شعله ور تر کرده بود کی بود؟ مگه چیکار کرده بود؟ اون زخمایی که جونگکوک راجبشون حرف میزد چه معنایی داشت..
اون ۳ تا مثلث شیشه ایی چی بودن؟ آیا می‌تونستن فلش رو دوباره پس بگیرن ؟

سوالای بی نتیجش هم مثل ندونستن آخر این راهی که ناخواسته واردش شده بود بی جواب موند
برای آخر توپ رو پرت کرد ولی میلی برای پس گرفتنش نداشت پس توپ کوچیک همونجا راهشو از دیوار به زمین سرد پیدا کرد

ساعت ۵ صبح بود .. خیلی دوستداشت دوباره بخوابه ولی نه چشماش واسه بسته شدن مشتاق بودن نه روح آنچنان خسته ای داشت که بدون خبر ، خواب رو مهمون جسمش کنه

سمت پنجره چرخید .. از بچگی خیره شدن به آسمون رو دوستداشت .. آسمون چی در خودش داشت که برای چشمان مشتاق جین جالب ترین هارو فراهم میکرد نمیدونست .. ولی ایندفعه خیلی نتونست برای آسمون عزیزش وقت بذاره و از زیبایی هاش لذت ببره ..چون چشمای تیزش موردی عجیب و جالبتری رو پیدا کردن

پسری که بالای چرخ و فلک روی سقف یکی از کابینا نشسته به طلوع خورشید نگاه میکرد

خیلی جای خطرناکی ننشسته بود؟ اصلا این وقت صبح اونجا چیکار میکرد؟
بازم نمیدونست .. ولی چقدر نگاه کردنش تو اون حال و هوا بهش حس خوبی میداد

.. اون پسر که زیر کلاه هودیش خودشو استتار کرده بود خیلی تنها بنظر می‌رسید .. اصلا شباهتی به کیم تهیونگ پر ابهت با اون تتو های عجیبش نداشت .. با اینکه دور بودن ولی آرامش صورت کیم براش قابل تشخیص بود

میدونست با رفتن پیشش اون آرامش رو خراب می‌کنه و احتمالن کلی فحش میخوره ولی چه فایده .. جین نیاز داشت بیشتر اون پسر رو بشناسه

شایدم فقط یک میل عجیب فقط اونو میکشوندن سمتش
نمیدونست
پس فقط رفت تا بفهمه..از اینهمه ندونستن کلافه شده بود...





⊰ 𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐑𝐔𝐃𝐆𝐄 ⊱Where stories live. Discover now