_بنظرت دلیل اینکارش چی میتونه باشه؟؟
تهیونگ به ماشین تکیه زد و خیره به صحنه ی مقابلش جواب یونگی رو داد
_داره تهدید میکنه ..دیگه از اون کمیک فروشی سرشار از وایب خوب خبری نبود ..دیگه رنگهای قهوه ای دلیلی برای آرامش نبودن..قرمزی خون تموم رنگها رو درخودش بلعیده بود و ترس و وحشت مهمون مشتری های همیشگی اونجا و مردم شده بود
نوار های زرد رو به روی فروشگاه تو چشماش بخوبی نشستن و فریاد میزدن : "هی مردم اینجا یک قتل رخ داده"یونگی نگاهشو از پلیسا و کارآگاه های درحال بررسی صحنه جرم و مردم وحشت زده اطرافش برداشت و به نیم رخ تهیونگ داد
_منظورت چیه؟تهیونگ دمی عمیق از هوای خنک صبح گرفت و دستای سردشو تو جیباش قرار داد
_اخرین باری که دیدیمش ..شب مهمونی بود .. حتما فهمیده بهم زدن مهمونی کار ما بود..تو چهره ی بی حالت یونگی به کمی بهت زدگی رنگ گرفت
_چطور ممکنه ؟ مگه کیم هکر تموم دوربین هارو دستکاری نکرده بود؟_یجای کارو خراب کردیم .. یه بی دقتی کوچیک باعث میشه همه چی خراب بشه ، باید حواسمونو بیشتر جمع میکردیم
_اگه اینطور که تو میگی باشه ، چرا باید با نقشه مارو تو دردسر بندازه یا بقول تو تلافی کنه ؟ تهدید و تلافی برای چی ؟ برای اینکه دیگه مهمونی مسخرشو خراب نکنیم؟
خودش از حرف خودش بخاطر مسخره بودنش خندید
_درسته که دشمنیم ولی کی واسه خراب شدن مهمونیش اینجوری تلافی میکنه.._واسه مهمونیش نیست ، ویکتور اونقدر ابله نیست که بخاطر چیز کوچیک دست به کار بزرگ بزنه یا بخواد با من در بیفته
ایندفعه تهیونگ برای ادامه حرفش سرشو سمت یونگی چرخوند
_مایکل میگفت گونگمین چندین سال دنبال اون مثلثایی که تو خونه ویکتور بوده میگشته .. دقیقا همونایی که ما پیداشون کردیم .. با این حساب ما چیز با ارزشی تو دستمونه .. مایکل از همون اول هم میخواست من اون مثلثارو پیدا کنم چون میدونست باارزشن و فکر میکرد تو دست من جاشون امن تره ،
و الان ما اون مثلثا رو تو دستمون داریم ، چیزی که متعلق به ویکتوره .فکر نمیکرد اینو بشنوه ، کمی خوشحال کننده بود که چیز با ارزشی تو دستاشون داشتن ، درست مثل ویکتور که فلشِ متعلق به اونا دستش بود، ولی تنها بدی که داشت روند بازی کردن ویکتور بود
یونگی فوری نتیجه گیری کرد
_بخاطر همین صحنه سازی کرد و قتل رو گردن جونگکوک گذاشت .. اینکارو کرد چون میخواست واسه برگردوندن مثلثاش تهدیدمون کنه ..ولی از کجا میدونست جونگکوک به اونجا میاد؟_احتمالا قتل لی ووبین فقط بخاطر جونگکوک نبوده .. ویکتور از همون اول قصد اصلیش کشتن ووبین بود..
حتما اون روز قبل از اینکه جونگکوک متوجهش بشه ویکتور زودتر تو کمیک فروشی دیدش و خواست با اینکارش یه تیر و دو نشون بزنه
الانم این فقط یک تهدیدش بود ..سری بعدی ویکتور واسه پس گرفتن مثلثا خودش برمیگرده
YOU ARE READING
⊰ 𝐓𝐇𝐄 𝐆𝐑𝐔𝐃𝐆𝐄 ⊱
Randomྉ༻────────ྉ༻ ༄ 𝐍𝐚𝐦𝐞: 𝙏𝙝𝙚 𝙂𝙧𝙪𝙙𝙜𝙚 ~ ~ [ کینه ] : [گرادج] ~ به خودم نگاه میکنم ، حتی مرگ هم از نگاهم میترسه... چه حسی داره کل زندگیت تو یک کابوس خلاصه بشه؟ برخلاف بقیه نمیخواستم از این کابوس بیدارشم بیدار شدن برا زنده هاست نه برامنی که...