♦️ Vampire koko ♦️

5.5K 252 36
                                    

Couple: kookv
Genre: vampire, dark, fluff, little space
Part: 1 of 2
Word: 4800 words
The third one-shot~
Update Date: 1400/10/13
Update Time: 15:00

(این وانشات فاقد صحنه اسمات می باشد)

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نگاهت، گرمای زندگی‌ من
عشقت،‌ درخشش زندگانی من
آغوشت، مکان زندگی من
و تمام زندگی من در تو خلاصه میشود...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

(میکا: اول مسئله ای رو خدمتتون بیان کنم اونم اینکه لیتل اسپیس چیه؟
Little space :
در بعضی شرایط زمانی که ترس، فشار، استرس و از این قبیل احساسات اونقدری بر شخص بزرگسال غالب بشه که سبب بشه شخص بزرگسال قالب تهی کنه، اون شخص برای رهایی از این ترس و استرس وارد فضای ذهنی ای میشه که اون رو لیتل اسپیس مینامیم. این لیتل اسپیس اینجوریه که شما فقط خاطرات کودکی در بازه زمانی ۳ تا ۹ سال رو خواهی داشت، یا یه همچنین بازه ای‌. و رفتار های شخص بچگونه میشن، گفتار کلام و هرچیزی در وجودش بچگونه میشه و دقیقا همچون کودکی ۵ ساله رفتار میکنه. در اصل بزرگسال ۲۰ ساله ای رو تصور کنین که یهو مغز کودک ۵ ساله رو بزارن در سرش. لیتل ها نیاز به مراقبت شدید دارن و بسیار حساس هستن. کوچکترین چیزی میتونه به سادگی به همشون بریزه یا به ناگهان خوشحالشون کنه. لیتل ها نیازمند کسی هستن که باهاشون با ملایمت رفتار کنه، مراقبشون باشه، بهشون عشق بورزه و خلاصه مراقبت ازشون دشواری های بسیاری داره چون سازگار شدن با خواسته ها و رفتارشون برای امثال نوعی سخته)

◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
نگاه تاریکش رو به پاکت سیگار انداخت
در نهایت پاکت رو مچاله کرد و بر روی زمین انداخت
علاقه ای به سیگار کشیدن نداشت
فقط مثل یه جور اعتیاد مزمن که تمام رگ های بدنش اون رو طلب کنن، سیگار میکشید‌‌‌...
شاید یه تفریح فاقد سودمندی...
یا شایدم یه سرگرمی بی هدف...
و به هرحال
همه چیز قرار نبود باب میل سلول های بدنش و نیاز اونها بچرخه!

پوزخندی زد و از بالای ساختمون ۱۵ طبقه در بهترین ویو در مرکز سئول، به شهر نگاه کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پوزخندی زد و از بالای ساختمون ۱۵ طبقه در بهترین ویو در مرکز سئول، به شهر نگاه کرد.
لبه بوم ایستاده بود و چشم های قرمزش کوچکترین جزئیات رو از سر میگذروندن

لبه بوم ایستاده بود و چشم های قرمزش کوچکترین جزئیات رو از سر میگذروندن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
~KOOKV~ONESHOTES~Where stories live. Discover now