🟨 Daddy, Hug me! 2 🟨

4.6K 290 75
                                    

Couple: kookv
Genre: Daddy kink, smut, fluff
Part: 2 of 2
Words: 3400 words
Update Date: 1402/03/10
Update Time: 19:30

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

کیفش رو بغل کرد و روی پای جونگکوک جا گرفت
+ چیزی نمیخوای بیبی؟
_ من گشنمه
+ کوچولوی شکمو
_چی میخوای برات بگیرم؟
_ عام....دونات کاکائویی
+ بیبی عزیزم از کجا دونات شکلاتی پیدا کنم؟
_ عام خب‌...من از همون کیکا میخوام پس....
جونگکوک بوسه ای روی موهای تهیونگ نشوند.
اون واقعا مطیع و آروم بود

بلند شد و تهیونگ رو محکم توی بغلش گرفت تا به سمت آشپزخونه بره.
میدونست راند دوم کیک خوری در حضور خود جیمین رو هم دارن.
دراصل تولد این شکلی بود که یه پذیرایی اجمالی در ابتدا و یه پذیرایی اجمالی بعد از آغاز تولد داشتن
زن مسن لبخندی بهشون زد و بشقاب کیک رو بهشون داد.

زن: ببینم تو همون ته ته معروفی؟
تهیونگ تو بغل جونگکوک چرخید و به زن خیره شد.
_ م...من؟
زن: آقای مین خیلی ازت تعریف کرده. منظورم مین جیمینه
جونگکوک تو دلش خنده ای کرد
یونگی چی به زن گفته بود که زن جیمین رو مین جیمین صدا میزد؟

زن کیسه ای از داخل کابینت درآورد.
زن: بیا تهیونگ قولشو از دور بهت داده بودم
و بعد چشمکی زد.
تهیونگ پایین پرید و کیسه رو گرفت.
درشو باز کرد و زمان برد تا محتویات داخلشو ببینه.

وایسا...
شکلات، نوتلا و تنقلاتی که تهیونگ توی‌کیسه دیده بود برای قلب عاشق خوراکیش فراتر از رویا بود.
حتی فکر نکرد
فقط توی بغل زن پرید و گونه چروکیدشو بوسید

_ مرسی نینا مرسی نینااا
جونگکوک پرانتزی باز کرد
+ تهیونگ به خانمای بزرگ تر از خودش میگه نینا. و بخاطر خوراکیا، ممنونم
زن: اوه کیوتممم

تشکر طولانی جونگکوک و ذوق غیرقابل وصف تهیونگ تا خود خود آخر شب ادامه داشت.
اما جونگکوک میفهمید تهیونگ هنوزم نگران و ترسیدس.
آخرای شب، حوالی ساعت ۱۱ و ۱۲ بود که همگی درحال جمع و جور کردن بودن تا به خونه برن و تهیونگ از ذوق وسایلاش چشماش مثل وزغ باز بود.
درحالی که میدونست قانون ددی کوکیش اینه که بیشتر از ساعت ۱۰ بیدار نمونه.

_ ددی کوکی
+ بله بیبی
همگی در حال رفتن بودن
_ منو تنبیه میکنی ددی؟
+ چرا بیبی؟
تهیونگ برگشت و به ساعت اشاره کرد
_ ساعت ۱۱ و نیمه و من بیدارم ددی
+ نه بیبی امشب رو استثنا میگیریم چون تولد جیمینی بود هوم؟
_ اوه...مرسی ددی کوکی

سوار ماشین شدن و راه افتادن
تهیونگ شیشه رو پایین داده بود و سرشو بیرون کرده بود
+ بیبی!
تهیونگ سریعا اومد داخل
_ ب...بله ددی
+ مگه نگفته بودم شبه و سرما میخوری؟
_ اما ددی هفا سلد نیس (هوا سرد نیست)
جونگکوک بینی‌پسر رو بوسید
+ از بینی سرخ شدت معلومه. شیشه رو ببند آفرین بیبی

تهیونگ شیشه رو بست و بق‌کرد.
میدونست قوانین ددیش برای سالم بودنشه اما بازم با اونا مشکل داشت
از نظر اون ددی کوکی یه آدم جذاب پر از قانون بود.
فقطم برای امینت و آرامش خودش اما بازم اون با قوانین مشکل داشت.
دست به سینه شد و با لب های آویزون و سرپایین به زمین زل زد.
اون الان از دست ددی کوکیش ناراحت بود.

~KOOKV~ONESHOTES~Where stories live. Discover now