part.6

747 132 11
                                    

-جونگ‌کوکا تو چند روزه که حموم نرفتی! اینطوری مریض میشی.

باز هم مراسم حموم کردن جونگ‌کوک اجرا می‌شد، با این تفاوت که حالا پم به پسر بچه‌ی شیطونی تبدیل شده بود که از حموم فراریه.

+نه!

این درحالی بود که تهیونگ پشت میز بیلیارد و جونگ‌کوک در سمت دیگه ایستاده بودن و مرد منتظر حرکت کوک بود.

-چرا نه؟

+چون ممکنه مثل الیزابت غرق بشم.

تهیونگ به قیافه‌اش حالت سوالی داد.

-الیزابت کیه؟

+دوست‌دختر جک گنجیشکه!

و تمام! تهیونگ با تعجب و ناباوری به پسری که روبه‌روش ایستاده بود و به راحتی از کاپل غیرواقعیِ فیلم دزدان دریایی کارائیب حرف می‌زد، چشم دوخت.

-چطور ممکنه... تو...

+اگر من غرق بشم، جک نیست که نجاتم بده! مستر میخواد منو بُکشه!

جونگ‌کوک با پررویی ادامه داد و مرد رو تا مرز سکته برد. اون پاپی اونقدرا هم پاک و معصوم نبود. دقیقا توی مغزش چی می‌گذشت؟

-چطور جرئت می‌کنی فسقلی؟!

با عصبانیت گفت و همزمان به سمت جونگ‌کوک دوید. متعاقبا جونگ‌کوک به سمت دیگه‌ای دوید تا از سیر حملات تهیونگ در امان بمونه اما وقتی متوجه شد که مرد بهش رسیده، در آنِ واحد تبدیل شد.

تهیونگ که فکر می‌کرد دیگه جونگ‌کوک رو گرفته، خنده‌ی شادی سر داد اما در صدم ثانیه خنده‌اش محو شد چون این لباس‌های پسر بود که توی دست‌هاش جا مونده.

-کوک!

دوباره فریاد زد و به اون موجود خنگی که سعی داشت کل بدنش رو پشت مبل پنهان کنه، نگاه کرد.

-دارم می‌بینمت!

اما جونگ‌کوک بدون هیچ حرکتی پشت مبل ثابت موند پس بدون اینکه کوک بفهمه، خودش رو به اون رسوند و در لحظه اون پاپی لجباز رو گیر انداخت.

-گرفتمت!

جونگ‌کوک تقلا می‌کرد تا از دست تهیونگ فرار کنه اما همه‌ی تلاش‌های بی‌فایده موند. درست لحظه‌ای که مرد وارد حموم شد و خواست اون پاپی رو توی وان پر از آب بذاره، روی دست‌های تهیونگ تبدیل شد.

+من نمی‌خوام حموم کنم مستر!

جونگ‌کوک با نگاه ملتمس و لپ‌های آویزون زمزمه کرد و این تهیونگی که دوباره سنکوپ کرده بود رو به شوک جدیدی وا داشت. جونگ‌کوک، لخت روی دست‌هاش بود و با چهره‌ی غمگین بهش نگاه می‌کرد.

ناخودآگاه نگاهش به لب‌های جونگ‌کوک افتاد که در اون لحظه زیباتر از همیشه به نظر می‌رسیدن. مردمک‌های لرزونش رو دوباره بالا برد و به چشم‌های ناراحت کوک نگاه کرد. فقط یک ثانیه، یک ثانیه کافی بود تا به اون لب‌ها یورش ببره و جوری ببوستش که از جا کنده بشن.

𖣐Chocolate PuppyWhere stories live. Discover now