PART:8

184 63 43
                                    


سه روز گذشت تا بلاخره بکهیون تونست با کمک ساها نقشه ای بکشه وموفق بشه پدرش رو بپیچونه و حالا باجونگین به سمت جایی که اون پزشک بود میرفتن

جنگل های اون منظقه به حدی در هم پیچیده بود که بکهیون گاهی گیج میشد و مجبور میشدن با وجود لنگ زدنای جونگین از گرگ بکهیون کمک بگیرن ، باید سریع تر به اون مکان میرسیدن و اون پزشک رو میدیدن و برمیگشتن

بارون و مه جنگل رو در بر داشت و همین کارشون رو سخت تر میکرد

بکهیون با وحود گرگی که درونش بود میتونست بدنش رو گرم نگه داره اما جونگین توانایی گرم کردن بدنشو با کمک گرگش نداشت

بلاخره بعد از چند روز راه رفتن موفق شدن به قسمت های داخلی جنگل برسن

-اینجاست؟

جونگین اروم روی پاش نشست و از گرگ بکهیون پرسید ، گرگ سفید سرشو چرخوندو اروم دست جونگین رو دندون گرفت و کشید

خب انگار همونجا بود جونگین اروم از جاش بلند شد و پشت سر گرگ بکهیون راه افتاد

هرچی جلو تر میرفتن جنگل عمیق تر و درنتیجه نور خورشید کم تر میشد جونگین از فضایی که واردش شده بودن حس خوبی نمیگرفت و تنها چیزی که باعث میشد ادامه بده وجود بکهیون بود !

گرگ بکهیون به ارومی جلوتر میرفت و مرتب برمیگشت تا مطمئن بشه جونگین پشت سرش میاد.

گرگ سفید این روز ها بی تاب تر شده بود و حالا هرچقدر جلوتر میرفتن حضور اون گرگ مرموز رو بیشتر کنار خودش حس میکرد و همین باعث بی تابیش شده بود!

بکهیون اما متوجه نمیشد چرا گرگش اینقدر بی تابی میکنه ، این روز ها بیشتر از هروقت دیگه ای میخواست بیرون بیاد و وقتایی که ازاد بود از کنار جونگین تکون نمیخورد و میخواست توی نزدیک ترین حالت کنارش باشه ، بکهیون میدونست که اون به جونگین وابستس اما این روز ها گرگش عجیب تر رفتار میکرد ، همیشه وقتی ازاد میشد بلافاصله شروع به دویدن میکرد و این کارش باعث میشد بکهیون بعدش توی خماری باشه و سر همین موضوع همیشه باهم درگیر میشدن!

-بک...

گرگ سفید برگشت و نگاهش کرد

-پام درد گرفته ، میشه استراحت کنیم؟

گرگ سفید سریع فاصله ی بینشون رو دوید و اجازه داد جونگین با کمک بدنش بشینه و بعد عقب خزید و رو به روش نشست و بهش زل زد

متعجب به گرگ سفید نگاه کرد قاعدتا باید الان تبدیل میشد وجونگینو با برهنه بودنش خجالت میداد!

-بک نمیخواد بیاد بیرون ؟

گرگ سفید اروم پارس کرد و روشو از جونگین برگردوند ، جونگین شوکه بهش نگاه کرد

JONGMOONOnde histórias criam vida. Descubra agora