part:14

108 33 41
                                    


سوهو اروم پمادی که درست کرده بود روی قفسه سینه ی جونگین ماساژ میداد تا راه تنفسش رو باز و دردش رو کاهش بده .
سرش پایین بود و بدون توجه به اطرافش مشغول کارش بود اما با قرار گرفتن دستی روی شونش سرش روبالا اورد و به مینسوک نگاه کرد .

-خونریزی بکهیون موقتا بند اومده اما زخمش بازه تو برو پیشش.
-براش دارو اماده میکنم .

از کلبه بیرون رفت و مشغول درست کردن داروی سنتی قبیلشون شد ، از روزی که مینسوک بهش گفته بود کای با جفتش چنین پیوند دردناکی داره همیشه همراهش مقدار زیادی دارو داشت تا درصورت نیاز استفاده کنه .

دلش میخواست ، بکهیون کنار جونگین می بود تا شاهد درد کشیدن الفاشون نباشه اما شرایط موجود چنین اجازه ای نمیداد ،پس تنها کاری که از دستش برمی اومد فقط مداوا کردن کای بعد از هر اسیب علی رغم میل خود الفا بود اما سوهو از نسل گرگ های هیلر بود و نمیتونست بی تفاوت بمونه و جونگین در این باره نمیتونست حریفش بشه.

کنار بکهیون روی زمین نشست و دستش رو بلند کرد دارویی که همراهش بود رو روی زخم بکهیون گذاشت .
چهره ی بکهیون از درد توی هم رفت اما سوهو نمیتونست کاری از پیش ببره ، باید درد رو تحمل میکرد تا جفتشون بهبود پیدا میکردن.
مشغول بستن پارچه ی تمیزی روی زخمش بود که در باز شد  و چانیول وارد کلبه ی بکهیون شد و همونطور که کنار جونگین می نشست گفت:

-باهاشون صحبت کردم فعلا قانع شدن بخاطر کسی که جونگین اورده توی قبیله بدون فکر کاری نکنن.
-خوبه ، اینجوری اتفاقی نمی افته.

مینسوک در حالی که به دیوار کلبه تکیه میداد گفت.

-جونگین باید به هوش بیاد وگرنه همچی از کنترل خارج میشه .

اروم دست جونگین رو فشرد ، چانیول طاقت نداشت دوست بچگی هاش اینجوری اذیت بشه ، از همون بچگی جونگین زندگی سختی رو تجربه کرده بود و حالا هم بعد از گذشت این مدت باز هم زندگی ارومی نداشت .
با فشرده شدن دستش سریع سرشو به سمت جونگین چرخوند و با چشم هاش بازش مواجه شد.

-جونگ.

جونگین ااز جاش بلند شد و نشست .

-حالت خوبه؟
-خوبم .... بکهیون؟

چانیول به سمت جایی که بکهیون دراز کشیده بود اشاره کرد. و سوهو به حرف اومد:

-بیهوشه ولی به زودی بیدار میشه.

مینسوک اروم به سمتشون اشاره زد تا جونگین رو با بکهیون تنها بزارن و چانیول و سوهو سریع از جاشون بلند شدن و پشت سرش رفتن .
جونگین به سمت بکهیون رفت و کنارش نشست  دستش رو اروم گرفت و با دست دیگه مشغول نوازش موهاش شد .
با اینکه مینسوک بدن بکهیون رو تمیز کرده بود اما هنوز هم  دسته هایی از موهاش بخاطر خون بهم چسبیده بودن .

JONGMOONWhere stories live. Discover now