Part14

2.4K 287 25
                                    

تمام مسیر دارم به این فکر میکنم که چقدر عاشق هری ام... چقدر دلم میخواد برم دنبالش ... اما... منو نخواست... منو نخواست...
قلبم درد میکنه... دلم میخواد داد بزنم... !!! هری کاش بهم زنگ بزنی و بگی نرو ... کاش میشد میموندی ... !!
بهت التماس میکنم بهم زنگ بزن... تمام مدت به صفحه ی گوشیم زل زدم تا شاید بهم زنگ میزنه... ولی نمیزنه...!!!
یاد موهاش... یاد چال رو گونه اش ... لب هاش!! اخ من میخوام محکم بگیرمش تو بغلم... میخوام تمام وجودشو حس کنم...!!
رسیدیم دم فرودگاه... عینک دودی زدم تا چشمای قرمزم معلوم نشه... دارم جون میدم . باز این حالت تهوع اومده سراغم... و با دیدن النور حالم بدتر شد جوری که دستمو گرفتم جلو دهنم تا بالا نیارم... نمیتونم... نه نمیتونم این کارو کنم... نمیتونم هری رو ترک کنم ... حتی اگه منو نخواد هم نمیخوام ولش کنم ... اینقدر ازش خواهش میکنم تا دوباره عاشقم بشه... من هری رو میخوام... برگشتم سمت راننده و گفتم :برمیگردم
النور دستمو گرفت
_کجا!?
دستمو کشیدم و گفتم :دیگه حق نداری بهم دست بزنی ... فهمیدی !?
چند تا طرفدار اومده بودن و عکس میگرفتن... برام مهم نبود که بعدا این عکسا پخش شن ... من هیچ جا نمیرم... حتی اگه همه چی از دست بره هم فقدانش بزرگتر از ، از دست دادن خری نیست... یکی از بادیگارها گفت:نمیشه بری
_میرم به تو هم هیچ ربطی نداره
رفتم سوار شدم گوشیمو برداشتم و به نایل زنگ زدم... صدام میلرزه و اشک میریزم ولی حس قدرت میکنم... حس قدرت از این که تونستم بیخیال همه چی بشم تا هری رو داشته باش جواب.نمیده... فاک یو نایل جواب بده... فقط جواب بده ... زنگ میزنم به گوشی هری به خونه اش هیچی... هیچی...
به هر جا زنگ میزنم نیست...
قلبم داره از جاش کنده میشه... 10 بار به نایل زنگ میزنم اما برنمیداره... داری چه غلطی میکنی... هری کجاست!? یادم میاد تمام این روزا رو که یواشکی گریه میکرد... سیگار میکشید پشت سر هم... داشت زجر میکشید... داشت از بودن با من زجر میکشید... اما...
نمیدونم چرا یکی تو سرم گفت خفه شو لویی.... فقط خفه شو...
هری ای که تو نگاهش دریای عشق بود چطور میتونه به همین راحتی ولت کنه... اون از این که با تو بود زجر نمیکشید... از این زجر میکشید که تو باهاش نبودی... آره ... آره ... این منطقیه... این همون هریه که میشناسم... هری ای که من فک میکردم منو ول کرده واقعی نبود... فقط یه هری تقلبی ساخته ی ترسم بود... من بزرگترین اشتباه رو کردم.
رسیدیم... رفتم تو خونه... با عجله و دلواپسی تو اتاقا رو سرک کشیدم تو یکی از اتاقا جای خون رو زمین و دیوار بود حالم خراب شد... زانو هام شکستن... جلوتر رفتم ... اما هری اینجا نیست... رفتم تو اتاق دیگه... اونجا هم نبود... تا رسیدم به اتاقمون. درو باز کردم ... اولین چیزی که دیدم یه بلندی زیر پتو بود... نفس عمیق کشیدم... خری اینجاست و فقط خوابیده... اما... جلوتر نرفتم... جلو ایینه...
چیزی که دیدم گریه مو به هق هق تبدیل کرد... موهاش قشنگش رو زده بود... با بینهایت غم تو سینه ام رفتم جلو تا هری رو بغل کنم بهش بگم چقدر دوستش دارم... بهش بگم هرگز تنهاش نمیذارم... بهش بگم نمیذارم هیچ وقت دوباره یک قطره اشک بریزه... فرقی نداره که این حافظه ی لعنتیم برگرده یا نه ... من برای هزارن بار دیگه هم عاشقش میشم... و عاشقش میمونم...!!! من عاشقشم
جلو رفتم... صورت رنگ پریده اش. با سرش که دیگه اون موها رو نداشت باعث شد از ته دلم اه بکشم... از شدت گریه نمیتونم حتی نفس بکشم... روش دولا شدم و بغلش کردمو میخوام داد بزنم اما حتی نفس هم نمیتونم بکشم... به زور صدامو در آوردم...
_هری... هری... من دیگه هرگز هیچ جا نمیرم... هری... هری...
بدنش اما سرده... دست میزنم بهش... یخ کرده... سرش شکسته و هیچ چیز درست نیست...
_هری!?
نه... هری... نه... تو چکار کردی!? قلبم داره میترکه... هری...!????? چکار کردی!?! تکونش میدم... داد میزنم... _دیوونه چکار کردی... !? هریییی
میترسم به چیزی فک کنم... میترسم کاری کرده باشه... هری... ببین باهام داری چی کار میکنی...!
دستشو با لرزیدن میگیرم... نه هنوز میزنه.. هنوز میزنه... میزنه ولی ضعیفه گوشیمو در میارم و به اورژانس زنگ میزنم...میگه الان میاییم...
قطع میکنم و داد میزنم... :هریییی... هری... تو حق نداری بری... این همه سختی نکشیدیم که بری... فهمیدی..!? یادت باشه دیکه ولت نمیکنم... هر جا بری میام باهات... هر جا... حتی جهنم...
از زور هق هق دارم خفه میشم... دست رو سرش میکشم... هری بهت التماس میکنم بی کسم نکن!!

Dangerous Love(Larry Stylinson)Where stories live. Discover now