نامجون از ثانیه ای که کنار امگا نشسته بود متوجه رایحه ای که برای خودش نبود شده بود. رایحه ای که قطعا متعلق به یه آلفا بود. اون با نرمی و شاید کمی ترحم به امگا نگاه کرد. مطمئن نبود که امگا هم خواهان همچین زندگی هست یا نه. اما بهرحال راحتی قصر ممکن بود همه چیز رو برای اون جبران بکنه. نامجون به خودش گفت که اگه زمانی امگا ازش کمک بخواد برای خلاصی از شرایطش اون حتما بهش کمک میکنه.
نامجون اسم امگا رو گذاشته بود آگوستین. اولین باری که اون رو به این اسم صدا کرد امگا با تعجب بامزه ای نگاهش کرد و آلفا نتونست جلوی لبخند زدنش رو بگیره. وقتی بهش توضیح داد که آگوستین نویسنده ی کتابی بود که روز قبل امگا ازش به عنوان پوشش استفاده کرده بود اون اوهومی گفته و سرخ شده بود. این آگوستینی که نامجون مشغول درس دادن بهش بود بی نهایت کیوت بود و این قلب آلفا رو به درد می آورد. همچین موجود بامزه، سخت کوش و معصومی اینجا و با این شرایط چیکار میکرد؟
"خیلی خب، حالا حروفی که تا اینجا یاد گرفتی رو بگو."
"اِی، بی، سی، دی، ای، اف، جی، ایچ، آی."
"خیلی خوبه، برای یه روز واقعا عالیه. خب این چه کلمه ایه؟"
آگوستین با دقت نگاه کرد "آیس."
"و این چطور؟"
"بِد."
"عالیه. به نظرم برای امروز کافیه. تا فردا خوب تمرین کن. اگه همینطور پیش بریم تا دو روز دیگه کامل همه حروف رو یاد میگیری و میتونیم شروع کنیم متن های کوتاه خوندن."
امگا لبش رو گاز گرفت " هنوز هم وقت داریم. میشه چند تا حرف باز هم جلو بریم؟"
لبخند نامجون روی صورتش بزرگتر شد. اون با دست سر امگا رو به سمت پنجره انتهای راهرو چرخوند "دیگه هوا تاریک شده آگوستین. برای چند ساعته که داریم تمرین میکنیم."
"اوه متاسفم. نفهمیدم چقدر زمان گذشته. احتمالا وقت تو رو هم خیلی گرفتم. معذرت میخوام."
آلفا سرش رو به چپ و راست تکون داد "نه اصلا. من هم از درس دادن بهت لذت بردم. و راستش رو بخوای...من فعلا کار بهتری برای انجام دادن ندارم."
امگا لبخند شیرینی زد "خوبه که میشنوم."
نامجون ابروهاش رو بالا برد "خوبه که میشنوی من بیکارم؟"
"نه! نه! ازینکه وقتت رو تلف نکردم خوشحالم!"
"میدونم. به شوخی گفتم."
آگوستین چشم هاش رو کمی چرخوند "خیلی توی شوخی کردن خوب نیستی." و باعث شد نامجون حتی بلندتر بخنده.
"تو واقعا یه چیز دیگه ای آگوستین!"
"منظورت چیه؟"
"هیچ خجالتی برای اینکه مسخره ام کنی نداری اما ازینکه وقتم رو گرفتی متاسفی. "
YOU ARE READING
The King// KookV
Fanfiction♠️کاپل اصلی: کوکوی ♠️ژانر: امگاورس، سلطنتی، امپرگ "در سرزمین تاریخی اَوِلون رسم بر آنست که همسر ولیعهد با استفاده از یک مراسم قرعه کشی از میان تمام مردم سرزمین انتخاب شود تا همگان امتیاز برابری برای تصرف این مقام داشته باشند و اینگونه است که خدایان...