♛سیزده♛

1.1K 314 140
                                    

امشب تهیونگ حتی دیگه استرسی نداشت. اون فقط ربدوشامبر بنفش رنگی پوشید و باعث شد تا ابروهای جیوو بالا بره.

"چیه؟"

جیوو تلاش کرد تا مانع پخش شدن لبخند روی صورتش بشه "چیزی نیست اعلیحضرت، فقط...توی یه شب زیاد عوض شدین."

تهیونگ حس کرد که گونه هاش داغ شدند. اون سرش رو به سمت دیگه ای برگردوند و مشغول وررفتن با گره لباسش شد. "ساعت چنده؟"

"هنوز دو دقیقه ای مونده. ولی به نظرم میتونید زودتر برید."

تهیونگ سرش رو تند تند بالا و پایین کرد "بله. بهتره که ولیعهد رو منتظر نذاشت." و شنید که ندیمه اش نخودی میخنده.

برای امشب، تهیونگ حتی نیاز نبود که از در اصلی اتاق خارج بشه. امروز صبح با ولیعهد تصمیم گرفته بودند که اینبار همدیگه رو در اتاق مشترکشون ملاقات کنند. شاهزاده اول خیلی درباره این فکر مطمئن نبود. می‌ترسید که بودن توی اون اتاق خاطرات بدی رو به یاد امگا بیارند. اما این تهیونگ بود که بهش اطمینان داده بود جایی برای نگرانی نیست و این طوری حتی میتونند اون خاطرات بد شب اول رو جایگزین کنند.

تهیونگ به سمت دری که در گوشه بالایی سمت راست اتاقش قرار داشت رفت. اون دستگیره رو چرخوند و وارد اتاق شد. اتاقی که از اتاق ولیعهد به مراتب مجلل تر بود و با طیف های مختلفی از رنگ بنفش تزیین شده بود.

اتاق خالی بود. که یعنی هنوز ولیعهد از راه نرسیده بود. تهیونگ نفس عمیقی کشید و وارد اتاق شد. اون در رو پشت سرش بست و بعد به سمت تخت رفت. تخت چوبی بزرگی بود که با ملحفه های ابریشمی بنفش رنگ و طلاکوب شده پوشیده شده بود. این دفعه اولی نبود که تهیونگ اون تخت رد میدید اما برای بار اول بود که بهش توجه می کرد. اون دستش رو روی ملحفه ها کشید و بعد آروم روی تخت نشست.

تهیونگ تمام عمرش رو بعنوان یه رعیت زندگی کرده بود. با این حال اون احمق نبود. میدید و متوجه بود که همه چیزهای اطرافش من جمله تختی که روش نشسته بود تا چه حد گرون و قیمتی بودند. اتاقی که صرفا برای همخوابگی ولیعهد و همسرش وجود داشت با این دقت و هزینه چیده شده بود. نشون میداد که موضوع به این اندازه خصوصی از زندگی اون ها چقدر در درجه اهمیت قرار داشت. برای همه آدم های قصر و به تبعش، همه ی آدم های اولون.

این دفعه اولی نبود که تهیونگ به همچین چیزی فکر میکرد، اما هیچ وقت این قدر ملموس این ایده رو به چشم ندیده بود. این تهیونگ رو میترسوند؟ صد البته. اما قرار نبود تاثیری روی انتخاب هاش بذاره. تهیونگ برای رفتن از اینجا مصمم بود. و اگر قرار بود رابطه ای هم با ولیعهد داشته باشه، برای این بود که واقعا میخواست‌. اون خیلی آلفا رو نمیشناخت. ولی شناختن و جذب شدن دو مبحث کاملا جدان و کی میتونه امگا رو سرزنش کنه؟ جونگکوک خارج از شاهزاده بودن واقعا جذاب بود. بدن قوی و بزرگ، قد بلند و استخون های محکم و کشیده، و ترکیب صورتی که جدی و ترسناک و در عین حال دلرحم و گرم به نظر می رسید. بهرصورت، تهیونگ واقعا تمام‌ِ اون رو میخواست و تصمیمش برای اومدنش چه شب قبل و چه امشب از سر وظیفه نبود.

The King// KookVWhere stories live. Discover now