Part 2

1.3K 209 49
                                    

با حس سرما اروم پلکاشو از هم فاصله داد اما دیدش هیچ تغییری نکردو هنوز تاریک بود.

سرشو به چپ و راست چرخوند اما بازم همش تاریکی بود.

با حسه چیزی مثله گونی که رو سرش بود، فهمید تاریکی اطراف بخاطر همینه.

خواست خودشو تکون بده و دستاشو جابه جا کنه که فهمید حتی دست و پاهاشم به صندلی بسته شده.

یکم بعد از تحلیل کردنِ موقعیتش، شروع کرد به تکون دادن و تقلا کردن برای آزادی؛ اما فایده ای نداشت.

تقریبا نزدیک نیم ساعت همینطور خودشو تکون داد که خسته شد و همون لحظه که بیخیالش شد؛ صدای باز شدن دری رو شنید.

خشک شده همونطوری ایستاد و بدون تکون خوردن به صدای برخورد دو جفت کفش گوش سپرد.

با حس نزدیک شدن صداها، ترسیده سعی کرد خودشو دور کنه، اما از چی و چجوری؟!

صدای نفس نفس زدناش از رو ترس، از زیر اون گونی هم قابل تشخیص بود.

یکم که گذشت و چیزی نشنید، سرشو تکون داد.

اما همین که خواست تکون بخوره، گونی از روی سرش برداشته شد و روشنایی شدید اطرافش باعث شد چشماشو بلافاصله ببنده.

کم کم که عادت کرد؛ پلکاشو از هم فاصله داد.

همینکه تونست جلوشو ببینه، دوتا مرد رو دید که بهش با نیشخند زل زده بودن.

- به به پارک جیمین...بلاخره تونستیم همو ملاقات کنیم


+ نمیدونستم پارک یه همچین تیکه ای رو تو خونش قایم کرده وگرنه زودتر دست بکار میشدم"پوزخند"

جیمین اخمی کرد و همونطورکه به اون دوتا آلفا زل زده بود؛

× شما دیگه چه خری هستین؟!

جونگکوک پوزخندی زد و یکم به جیمین نزدیک تر شد.

+ عاعا..نشد دیگه جیمین شی..بی احترامی به کیم ها؟...میدونی بهاش چیه

جیمین اول گیج بهشون نگاه کرد اما بعد با پردازش جملش اخمش غلیظ تر شد؛

× کیم ها؟! "خنده عصبی"..پس شما همون حرومزاده هایی هستین که پدرمو دست انداخته نه؟


- بنظرت بهتر نیست بگی همونایی که پدرت دستشون انداخت؟....زیادی پرویی و منم قرار نیست به پارک ها روی خوش نشون بدم


× مثلا میخواین چه غلطی کنین ها؟

تهیونگ روی جیمین خم شد و جلوی صورتش، توی مردک چشمای عسلی امگا زل زد؛

- یه غلطی که...پارک بزرگو زجر بده

جیمین با فاصله کمی که با تهیونگ داشت، ضربان قلبش نامنظم و نفساش سنگین تر شده بود و دلیلشم نمیدونست.

♡𝐌𝐲 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚 𝐚𝐥𝐩𝐡𝐚𝐬♡Where stories live. Discover now